مشخصات شعر

رقیه را نگذارید تا نگاه کند

نگفتنی است غم بی شمار انگشتر

چنان عقیق شدم داغ دار انگشتر

 

به مشک طعنه زده در میان قحطی آب

خوشا به حال لب آبدار انگشتر

 

برای دست، دلش تنگ شد زمانی که

رسیده بود به اتمام کار انگشتر

 

رقیه را نگذارید تا نگاه کند

به گوشوارۀ خود در کنار انگشتر

 

بگو به زائر کرب و بلا که سوغاتی

کسی ندارد از او انتظار انگشتر

رقیه را نگذارید تا نگاه کند

نگفتنی است غم بی شمار انگشتر

چنان عقیق شدم داغ دار انگشتر

 

به مشک طعنه زده در میان قحطی آب

خوشا به حال لب آبدار انگشتر

 

برای دست، دلش تنگ شد زمانی که

رسیده بود به اتمام کار انگشتر

 

رقیه را نگذارید تا نگاه کند

به گوشوارۀ خود در کنار انگشتر

 

بگو به زائر کرب و بلا که سوغاتی

کسی ندارد از او انتظار انگشتر

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×