دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
نغمه‌های دوست

         

دل در چه کار آید اگر نیست جای دوست؟

خواهم دلی که شد به جهان آشنای دوست

 

این سر بُوَد چو بار گرانی به دوش تن

با جان اگر فدا نشود در رضای دوست

اشک عزا

         

به اهل ذکر بگو، مجلس دعا این‌جاست[1]

سعادت ار طلبی، راه و ره‌نما این‌جاست

 

برای حاجت خود رو مکن به بیگانه

بیا به بزم محبّت که آشنا این‌جاست

اهتزاز

          

تا پرچم تو در اهتزاز است حسین!

پاینده و جاوید، نماز است حسین!

 

از خون تو محکم شده آیین نبی

اسلام هم از تو سرفراز است حسین!

 

مصائب ماه محرّم

         

محرّم، ماه بیداری ز خواب است

زمان شور و وقت انقلاب است

 

محرّم، ماه بت‌ها را شکستن

ز جا برخاستن، در خون نشستن

توسن عشق

     

توسن عشق و شهادت را به همّت زین کنم

تا ابد محکم به عالم، پایه‌های دین کنم

 

کاخ بیداد و ستم را واژگون خواهم نمود

گلشن اسلام را با خون خود رنگین کنم

جان به قربان حسین (ع)

            

این جهان با همۀ نقش و نما می‌گذرد

محنت و شادی این کهنه‌سرا می‌گذرد

 

چرخ با این عظمت، عاقبتش نیست «بقا»

جلوۀ شمس و قمر سوی «فنا» می‌گذرد

صلّی اللّه علیک یا اباعبداللّه الحسین

                       

او تا رسید گریۀ دنیا شروع شد

سینه زنی عالم بالا شروع شد

 

این حسّ مادرانه که دست خودش نبود

دلشوره‌های زینب کبری شروع شد

عمق این مرثیه را اشک و علم می‌دانند

بست روی سر، عمّامۀ پیغمبر را رفت تا بلکه پشیمان بکند لشگر را

من به مهمانی‌تان سوی شما آمده‌ام یادتان نیست نوشتید بیا؟ آمده‌ام

ننوشتید بیا کوه فراهم کردیم؟ پشت تو لشکر انبوه فراهم کردیم

«انّمایی» دوباره نازل شد

       

نیزه‌دارت به من یتیمی را، داشت از روی نی نشان می‌داد زخم هرچه گرفت جان مرا، هر نگاهت به من که جان می‌داد

تو روی نیزه هم اگر باشی، سایه‌ات همچنان روی سر ماست ای سر روی نیزه! ای خورشید! گرمیت جان به کاروان می‌داد

مولای غریب

         

ای کرببلا! چه بوی سیبی داری!

وی دشت! چه صحرای عجیبی داری؟

 

عالم همه با تو آشنایند ولی

با این همه، مولای غریبی داری

ذبح عظیم

         

ای ذبح عظیم! یااباعبدالله!

مولای کریم! یااباعبدالله!

 

الحق که عجیب‌تر بود، قصّۀ تو

از کهف و رقیم، یااباعبدالله!

 

مصباح هدی

           

ای زندۀ عشق! ای قتیل عبرات!

آزادۀ کربلا! اسیر کربات!

 

ما ظلمت محضیم و تو مصباح هدی

ما غرق گناهیم و تو کشتی نجات

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×