دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
پدر تشنه‌ها خداحافظ

یا بن خیر النساء خداحافظ

در پناهِ خدا، خداحافظ

تو هنوزم مرا نبوسیدی پدر تشنه‌ها خداحافظ

از هر چه بگذری سخن دوست خوشتر است

گفتند کارتان؟ همه گفتیم نوکریم

چون بار عشق را به سر شانه می‌بریم

 

ما را اگر چه بازی دنیا خراب کرد

اما به لطف روضۀ ارباب بهتریم

 

حیدر تو می‌شدی، شه خیبر اگر نبود

پرواز قصه بود فقط، پر اگر نبود

شوق رسیدنِ به فراتر اگر نبود

 

جمعی دخیل بسته به درهای رحمتت

اوجی نبود، حلقۀ این در اگر نبود

گریه کنِ حسین، شریک پیمبر است

این اشک نیست، آب زلال و مطّهر است

این چشم نیست، چشمه‌ای از حوض کوثر است

 

ظرفِ نزولِ رحمتِ پروردگار شد

چشمی که پای مجلس این روضه‌ها، تر است

اربعینی دیگر

با زخم دل و زخم جبینی دیگر

با ناله و آه آتشینی دیگر

از ماتم خواهر تو باید جان داد

از راه رسیده اربعینی دیگر

چهل شط خون سرگردان

چهل طلوع... چهل صبح زرد بی‌خورشید زمین! به دور مدارت نگرد بی‌خورشید

چهل غروب، چهل شطّ خون سرگردان که از مدار زمین گشته طرد بی‌خورشید

از یوسف مصر، دلنشین‌تر بود

آن غایت حسن و لطف و دلبندی

از یوسف مصر، دلنشین‌تر بود

 

در کار شریعت خداوندی

جبریل، امین و او امین‌تر بود

 

عالم همه غرق لطف ایزد شد

هنگام ولادت محمّد شد

 

می‌خواهم از تو، تذکرۀ کربلا بده

در آسمان چشم تو رأفت گذاشتند

آثاری از طلوع محبت گذاشتند

 

با خلقت تو ای همۀ آبروی خلق

منّت سر اهالی خلقت گذاشتند

 

تو آمدی که ما همگی متحد شویم

نام تو را منادی وحدت گذاشتند

یک شب از شوق حسین و حسنش جان بدهیم

عاقبت زلف تو را باد به هم می‌ریزد

دل از این لطف خداداد به هم می‌ریزد

حرف شیرین شده، فرهاد به هم می‌ریزد

 

اینکه می‌آیی و رخساره بر افروخته‌ای

نکند باز دل غمزده‌ای سوخته‌ای

به روى گنبد خضرا کبوترى شده‌ام...

دوباره مطلع شعرم شده سلام شما

بلال طبع لطیفم شده غلام شما

 

دوباره رد شده‌اى از کنار و گوشۀ شهر

دوباره گم شده‌ام بین ازدحام شما

 

به هرطرف که نسیم عبایتان بوزد

بلند مى‌شوم آقا به احترام شما

از زیر پای زمزمه، زمزم می‌آورد

هر چه بلا که بر سر عالم می‌آورد منّت گذاشته سر ما هم می‌آورد

 

ابر بلا اگر که ببارد زیاد و تند ایوب با وقار دلم کم می‌آورد

بی‌چاره می‌کنم همۀ شهر شام را

آیینه‌دار قافلۀ بی‌قراری‌ام آیینه‌ام شکسته و گرد و غباری‌ام

 

بی‌چاره می‌کنم همۀ شهر شام را از ناله‌ها و گریۀ شب‌زنده‌داری‌ام

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×