دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
مسیح آل محمد، مسیح زهرایی

پَرِ شکسته به بالا نمی‌رسد هرگز

تلاش می‌کند اما نمی‌رسد هرگز

 

کبوتری که هوایی نشد در این وادی

به آسمان تمنا نمی‌رسد هرگز

 

خورشید روشن سحر سامرا، حسن

آنقدر آمدند و گرفتارتان شدند

خاک شما شدند و هوادارتان شدند

 

زیباترین اهالی دنیای عشق هم

یوسف شدند و گرمی بازارتان شدند

 

لطف شماست اینکه تمامی انبیا

بالاتفاق سائل دربارتان شدند

کوتاه سروده
گل محمدی

یک سر تن بی سر است و یک سر گودال

کوهی شده از نیزه و خنجر گودال

 

اینجا همه تیغ‌ها معطر شده‌اند

افتاده گلی محمدی در گودال

کوتاه سروده
تمام ماجرا

می‌دید تو را و کربلا را می‌دید

می‌دید تو را و نیزه‌ها را می‌دید

 

هر وقت که لب‌های تو را می‌بوسید

انگار تمام ماجرا را می‌دید

کوتاه سروده
به یاد دست‌های با وفایت

 

فرات از کام خشک­ت شرمناک است

ز داغت آتشی در جان خاک است

 

به یاد دست‌های با وفایت

گریبان دوبیتی چاک چاک است

خون خدا

یکی جامه از تن دریا بیرون کشید

یکی انگشتری ماه را دزدید

اما کسی به غیر خدا

یاقوت خون تو را برنداشت

توفان ساعت ۳

آغاز ابرها

در ساعت یک است به وقت نجف

 

شرط سعادت ابدی حب فاطمه است

از دین به جای حلم تفاخر گرفته‌ام

اوصافی از قبیل تحجر گرفته‌ام

 

در منجلاب کبرو حسد گیر کرده‌ام

حس می‌کنم که بوی تنفر گرفته‌ام

زخم جگر به گریه مداوا نمی‌شود

چشمی که بسته‌ای به رخم وا نمی‌شود؟

یعنی عمو برای تو بابا نمی‌شود؟

 

ای مهربان خیمه، حرم را نگاه کن

عمه حریف گریۀ زن‌ها نمی‌شود

دل من سوخته‌تر از دل لیلا شده است

دیدنت در همۀ راه معما شده است

تو کجا نیزه کجا وای چه با ما شده است؟

 

دیدنت سخت ولی سخت‌تر از آن این است

باز هم حرمله سرگرم تماشا شده است

یک جبل الرّحمه از برابر من رفت

رفتی و با رفتنت چه بر سر من رفت

هر چه توان داشتم ز پیکر من رفت

 

پشت و پناه یکی دو روزۀ من، نه!

یک جبل الرّحمه از برابر من رفت

مطلع فجر خدا سورۀ مریم داری

یک جهان روضه و یک ماه محرم داری

آه، آقای غریبم چقدر غم داری 

 

تا ابد هم که بخوانند همه مرثیه‌ات

باز هم روضۀ ناخوانده به عالم داری 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×