دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
هفتاد و دو تا کرببلایی که نداری

فکر توام و صحن و سرایی که نداری

داغ حرم و درد بنایی که نداری

 

له له زده‌ام تا بنشینم لب حوض و

فواره‌ای و آب نمایی که نداری

قاتلم خنده به لب دارد و انداخت مرا

باز از گریۀ من چشم شب تار گریست

چشم مهتاب به حالِ منِ بیدار گریست

 

تا که از سینۀ خود آه کشیدم آرام

دل سنگ آب شد و آب شرر بار گریست

شد روضه‌خوان کشتۀ مظلوم کربلا

جنت، بهارِ پیرهنت أیها الکریم

از نور جامه‌ای به تنت أیها الکریم

 

ای همدم تو زمزمه‌های زلال وحی

ای جبرئیل هم سخنت أیها الکریم

تربتش عطر کربلا دارد

تربتش عطر کربلا دارد

غربتش روضۀ رضا دارد

 

گنبدش، آسمان... طلایش، نور

روزها گنبد طلا دارد

روضۀ آب

گاه از حسن و تیر و بدن می‌گویم

گاهی ز حسین بی کفن می‌گویم

در روضۀ هر دو آب چون دارد دست

با خوردن آب، یا حسن می‌گویم

شمشیر نزن، قرار ما روز دهم

ما چشم به احسان کریمان داریم

شوق نمک خوان کریمان داریم

در سفرۀ خود نان کریمان داریم

 

با رزق کریمان چو بسازیم همه

از خلق همیشه بی نیازیم همه

سفرۀ حسن

بهترین فیض را به من دادند

به سوالم جواب لن دادند

 

عاشقان وصال تو اول

به مکافاتِ عشق تن دادند 

در حرم روضه خوان خودت هستی

باز هم اربعین رسیده بیا

باز هم از تو بی خبر ماندم

عاشقانت زیارتت کردند

من ولی باز پشت در ماندم

زمان بدرقه‌شان بغضمان شکست آقا

دوباره مثل همه سال‌های قبل از این

ز کاروان رفیقان خویش جا ماندیم

همه، برات گرفتند و رفته‌اند و ما

به پشت پنجرۀ جنت الرضا ماندیم

همه آمادۀ لبیک به ارباب شویم

کاش پایِ دلِ ما هم به نوایی برسد

اربعینی، حرمی، کرب و بلایی برسد

 

آری آقاتر از آنی تو که راهم ندهی

دارم امید که از دوست ندایی برسد

 

خاک پای همه زوّارِ تو روی چشمم

این غباری است که از تازه هوایی برسد

نمی‌دانم دوباره می‌رسم تا کربلا یا نه

هوای اربعین دارد دل بیچاره‌ام یارا

نگاهی کن نگاهی کن دل بیچارۀ ما را

 

نمی‌دانم دوباره می‌رسم تا کربلا یا نه

کنم جاری به لب آقا قسم بر جان زهرا را

کوتاه سروده
در سوگ حسین (ع)

تو را از جوهر غم آفریدند

مرا از ابر نم نم آفریدند

برای گریه در سوگ حسین است

اگر ماه محرّم آفریدند

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×