دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
اربعین پای پیاده از نجف تا کربلا

لطف کن این قطره را تا رود و دریا هم ببر

ابرهای رحمتت را سمت صحرا هم ببر

 

سوی کنعان بوی پیراهن خبر را می‌برد

یک خبر از جانب خود به زلیخا هم ببر

می‌روم کربلا خدا را شکر

گرچه باور نمی‌کنم اما، می‌روم کربلا خدا را شکر مردم! آقای مهربان آخر، راه داده مرا خدا را شکر کربلایی و مبتلا داری، شهر عشقی برو بیا داری بر سر قدس و کعبه جا داری، با دو گنبد طلا خدا را شکر

مزۀ عشق

زندگی چیز دیگری شده است، تا به نامت رسیده‌ایم حسین!

عشق سوغاتِ کربلاست اگر مزه‌اش را چشیده‌ایم حسین! 

 

هر دلی را به دلبری دادند، هر سری را به سَروَری دادند

ما که هر وقت گفته‌ایم خدا، از خدایت شنیده‌ایم: حسین

آرزوی کربلا

کاروان ها یک به یک رفتند سوی کربلا دیدی آخر ماند بر دل آروزی کربلا

همچو بیداران بیدل در میان خاک و خون کی شود جانم بگیرد رنگ و بوی کربلا

عطش در چشم دریا

در آن ساعت که عالم شرمگین بود

لبت سوزان و جانت آتشین بود

 

خروشان می‌زدی تن را به ساحل

چنان امواج دریا سهمگین بود،

اربعین، وقت ظهر، کرببلا

گریه کردن برای امشب یا

گریه کردن برای فرداها

 

هر چه دیدیم گریه بود و گذشت

مثل یک خواب ظهر عاشورا

حالا به خون رسیده دو ابر بهاری‌ام

 

پایان گرفت این همه لحظه شماری‌ام یک اربعین گذشت ز چشم انتظاری‌ام

 

یک اربعین گریسته‌ام، آب رفته‌ام حالا به خون رسیده دو ابر بهاری‌ام

 

در چند گام مانده به قبرت بریده‌ام این چند گامِ مانده می‌آیی به یاری‌ام؟

 

قصۀ آتش به جانی‌ها

می‌­آید کاروان از شام، مثل قد کمانی­‌ها

نشان آورده دنبال خودش از بی‌­نشانی‌­ها

 

کجایی مادر مهتاب؟! امِ بی بنینی که ـ

به روی سینه‌­ات مانده ا­ست رد آسمانی­‌ها

راهی شوم تا پشت درهای شکسته

از طشت‌های زرنشان می‌­آیم امشب،

از پای لب‌های کبود خیزرانی

تصمیم دارم دردهایم را بگویم،

تا پای جانم با زبان بی‌زبانی

 

پروانه‌­ای روییده روی پلک‌هایم،

تا آسمان نینوا پر می­‌گشایم

تصویرهای مبهمی یادم می‌آید،

از روزهای تا قیامت جاودانی

باید زمین کربلایت دیدنی باشد

باید زمین کربلایت دیدنی باشد

شش‌گوشه‌اش از عمق جان بوسیدنی باشد

 

پیراهن صدپاره‌ات بر شانه‌های باد

هر روز بیش از پیش‌ها بوییدنی باشد

 

می‌روم پای پیاده از نجف تا کربلا

چتر را می‌بندم و روی زمین می‌ایستم

زیر باران امام اولین می‌ایستم

 

اذن می‌خواهد به ایوان نجف داخل شدن

بین صف پشت سر روح الامین می‌ایستم

 

همت کنید!

 کشتی شکسته‌ایم که بی تاب مانده‌ایم

 آشفته در تلاطم گرداب مانده‌ایم

 

 رحمی کن ای اجل، که طواف حرم کنیم

 درحسرت زیارت ارباب مانده‌ایم

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×