دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
چـشم‌های تـر

شبیه چشم شما چـشم‌های تـر دارد

کسی که خاک حسینیه را به سر دارد

 

تو گریه کردی و شد سرخ چهره، فهمیدم

که وقت روضۀ تـو اشک هم جگر دارد

 

فکر این تشنۀ صدایت باش

خیمه‌ها را یکی‌یکی گشتم

تا که امشب تو را نگاه کنم

تا دل سیر گریه‌ای بکنیم

تا دم صبح آه آه کنم

 

بدون خواهر خود می‌روی کجا؟

قدم قدم ز حرم می‌شوی جدا، برگرد

بدون خواهر خود می‌روی کجا؟برگرد

 

به پای تو همه گیسوی من سفید شده

نزن به سینۀ من دست رد اخا، برگرد

 

کسی ز عهدۀ این روضه، برنمی‌آید

تو دست شسته‌ای ای عشق، از ملال خودت

حسین، دغدغه‌ات بود و بی خیال خودت

 

حسین، حرّی اگر داشت، من تو را حرّم!

ببند زخم سرم را به دستمال خودت

دل تو رفت به گودال کشته‌ای مظلوم

تو سرو بودی و حالا خمیده‌ای تنها

به دوش، بار مصیبت کشیده‌ای تنها

 

اگر که پیر شدی، علتش ز کودکی است

چه‌ها گذشت به کوچه! چه دیده‌ای تنها؟

نامت غزل را محو نوری در ازل کرد

با نان و خرما می‌رسی، من هم یتیمم

اما نه خرما، مست دستان کریمم

 

می‌زد به پایت بوسه لب‌های مدینه

ای خوش به حال نیمه شب‌های مدینه

آبروی دعا

آبروی دعا، امام حسن

همۀ هست ما امام حسن

 

سر یک سفره بوده‌ای عمری

با فقیر و گدا امام حسن

تنهایی‌ات، تنهایی‌ات، تنهایی‌ات، مرد!

از شهر من تا شهر تو راهی دراز است

اما تو را می‌بیند آن چشمی که باز است

 

در عکس‌ها دیدم مزارت را و عمری‌ست

شمعی به یادت در دلم در سوز و ساز است

 

فردا همه دور قتلگه خندانند

اینجا همه چیز می‌شود آماده

هر کس پی حل مشکلم افتاده

 

اینجا همه منتظر که لب باز کنم

تا هر چه نیاز دارم ابراز کنم

از تبار فُطرس و منصور هستم

در گنهکاری ز بس مشهور هستم

هر کجایی می‌روم مقهور هستم

 

طعنۀ مردم به من، دردی ندارد

درد من این است از تو دور هستم

عشق شما خوش است

قبله نمای اهل ولا کربلای تو

دارد همیشه بوی خدا نینوای تو

 

تا تو دلیل راه منی گم نمی‌شوم

راه بهشت می‌رود از روضه‍‌های تو

ابر بهار

هر آنچه غیر غمت را کنار باید زد

شبانه روز دم از زلف یار باید زد

 

هر آنچه هست به راه تو خرج باید کرد

تمام نیروی خود را به کار باید زد

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×