دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
وصل به دریا

همه سرمایۀ مجنون غم لیلا باشد

عاشق آن است که سر گشته و شیدا باشد

 

بعد از آنى که شده دلبر ما خیمه نشین

عاشق دلشده آوارۀ صحرا باشد

 

سفرۀ رنگین

مهرِ تو را هرکس ندارد دین ندارد

اصلا که گفته دشمنت نفرین ندارد

 

گیسوی پُرچینت مرا هم گیر انداخت

چینِ تو را مغرب زمین و چین ندارد

مهر حسین

بگذرید از گنهم، من خجل اربابم

هر چه باشد نمی‌از خاک و گل اربابم

 

بین ما گرچه زمین تا به سما فاصله است

نیستم دور، که من متصل اربابم

فیض گریه

ما که مرید میکده و مست باده‌ایم

عمرى است دل به حضرت معشوق داده‌ایم

 

قبل از سرشتن گِلِمان مفتخر شدیم

در کوى عشق نوکر این خانواده‌ایم

 

قطره‌های شور

هر کجا نام تو را بردیم کوه طور شد

آفت و شرّ و بلا فوراً از آنجا دور شد

 

جای لب‌های تو دیشب اشک هجران خوردم و

کام من شیرین با این قطره‌های شور شد

روضۀ اسب نجیب

یا داغدار روضۀ شیب الخضیبی‌ام

یا بی قرار غصۀ خد التریبی‌ام

 

در هر کجا به کار می‌آیم برای اشک

در وقت احتیاج مفاتیح جیبی‌ام

فطرت اویس

 

آن شب که باغ حال و هوای دعا گرفت

هر شاخه‌ای قنوت برای خدا گرفت

 

شعر علیل و واژۀ بی‌اشتهای آن

با اشک‌های شوق تشرف شفا گرفت

عنایت

ای آنکه نظر به نیمۀ پُر داری

یک سنگ، میان اینهمه دُر داری،

 

ناخالصی‌ام را به عنایت بردار!

آنگونه عنایتی که با حُر داری

 

لایق پرواز

ای که گره ز کار دلم باز می‌کنی

جانم به لب رسیده چرا ناز می‌کنی

 

مثل همیشه تا که ز تو دور می‌شوم

با یک نگاه عاشقی آغاز می‌کنی

 

عاشق آن است که تطهیر کند دل با اشک

مست آن است که از باده سبو بردارد

چشم ‌امید ز هرکس به جز او بردارد

 

یار عیسى به نفسم زنده کند عالم را

گر لب از لب به دم قدسى هو بردارد

مه اندوه

با شعلۀ در سینه نوشتم که بخوانی

تا شعلۀ پنهان دلم را بنشانی

 

افسوس، نسیم سحری، زود سفر کرد

گفتم که سلام من غمگین برسانی

اشک حسین

سحر که نالۀ پر درد در گلوی من است

زجا بلند شوم وقت گفتگوی من است

 

مرور می‌کنم ایام عمر می‌بینم

هزار راه نرفته است رو بروی من است

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×