دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
عطر یاس

ریزد از درج دهان دُرّ ثمین

تا بگویم مدحت امّ‌البنین

 

گر چه در وصفش زبانم الکن است

مدح این بانو کجا کار من است

ایمان و عفاف

گوش ای اهل سما خلق زمین

که سخن گویمتان ام‌بنین

 

من که خود بی‌خبر از خود بودم

تا که چشم تر خود بگشودم

همدم زینب

السلام ای فاطمه امّ‌البنین

السلام ای بانوی دنیا و دین

 

السلام ای همسر شیر خدا

مادر عباس شمشیر خدا

مادر عشق و ادب

مرغ دل از کنج سینه پر گرفت

تا بهشت دل، مدینه پر گرفت

 

بال زد تا تربت پاک بقیع

بسته شد قلبم به فتراک بقیع

شب و مهتاب

من ام بنینم که دلم تاب ندارد

از سوز جگر دیدۀ من خواب ندارد

 

در سینۀ من ترکش هفتاد و دو زخم است

تار دل من، حاجت مضراب ندارد

شاهد افروختن

ای تو شمع انجمن امّ‌البنین

شاهد افروختن امّ‌البنین

 

ای ز بعد فاطمه چون فاطمه

از برای بوالحسن امّ‌البنین

از بنی کلاب

یک چشم می‌کشد به روی خاک عکس آب

یک دست می‌زند به فلک نقش ماهتاب

 

عکس چهار قبر کشد مادری به خاک

هر روز زائر است در این قطعه آفتاب

ابر بهاری

وقتی تو دل نازکتر از ابر بهاری

حق داری از دوری گل‌هایت بباری

 

تو همچنان شمعی که بعد از آن وقایع

کارت شده یک عمر تنها گریه، زاری

به احترام حسین (علیه‌السّلام)

گفتم امّ‌البنین دلم پا شد

گره‌هایی که داشتم وا شد

 

مادر آب را صدا زدم و

خشکسالم شبیه دریا شد

نفس وقفی

ام البنینم و شب دلداری من است

شب زنده‌دار فاطمه بیداری من است

 

امشب وصال فاطمه را درک می‌کنم

دل بی‌قرار لحظۀ دلداری من است

داغ عزیزان

سوزد همی ز داغ عزیزان جگر مرا

صیاد دون شکسته ز کین بال و پر مرا

 

امّ‌البنین نخواند از این پس مرا کسی

من ام بی‌بنینم و نبود پسر مرا

 

عشق برادر

ماهی که در جمال برابر نداشتی

در سینه غیر عشق برادر نداشتی

 

دادی به راه دوست دو دستان خود ولی

دست از غریب کرببلا برنداشتی

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×