دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
ز گهواره تا گور

چو آن روز روز سیاهی نبود

که فرصت به قدر نگاهی نبود

 

گلوی تو در کربلا درس گفت

ز گهواره تا گور راهی نبود

در سایۀ الطاف تو غرق برکاتیم

ما گریه کن قتل قتیل العبراتیم

همواره اسیران اسیر الکرباتیم

 

ما مایل آنیم که نزدش بنشینیم

کی تشنۀ نوشیدن از آب فراتیم؟

وای از دل رباب

لب‌ها هلاک آب، دل‌ها ز غصه آب

غم آمده به دل، رفته ز خیمه تاب

کرببلا پر از، فریاد بی جواب

حتی به کربلا، دیده نشد سراب

هر شبش شد پر ستاره

رفته تاب شیرخواره، وای بیچاره رباب

نیست وقت استخاره، وای بیچاره رباب

 

برد آقا تا که سیرابش کند، با ناله کرد

بر لب خشکش اشاره، وای بیچاره رباب

تیر آه

تیر آه از نهاد پدر در بیاورد

وقتی سر از گلوی پسر در بیاورد

 

بی شک برای بردن زیر گلوی تو

حق دارد اینکه تیر سه پر در بیاورد

مجنون بی جوشن

کاری به دشت لاله و گلشن ندارم

آواره‌ام، جز روضه‌ات مأمن ندارم

 

من دوستت دارم، بخوان از اشک‌هایم

از روسیاهی جرئت گفتن ندارم

تیر تماشا

ای علی جان چه شده، قامت تو تا خورده

نازنینم چقدر بر بدنت پا خورده

 

روی جسمت چقدر تیر و سنان می‌بینم

اینهمه زخم گران بر دل بابا خورده

 

این عبا شده کفنت

ما گرفتار آفریده شدیم

عاشق یار آفریده شدیم

 

خاک ما را ز باده گل کردن

مست دیدار آفریده شدیم

عضوهای اربأ اربایت پدر را پیر کرد

یوسف من چاه را با نیزه‌ها حس کرده‌ای

پنجۀ ناپاک صدها گرگ را حس کرده‌ای

 

چشم‌هایم را تماشای تو غافلگیر کرد

عضوهای اربأ اربایت پدر را پیر کرد

ماه با برکات

رخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی

علی اکبر لیلاست، بَه چه شاخه نباتی

 

بدون چشمۀ لعلش نبود در همه هستی

نه چشمه‌ای، نه قناتی، نه دجله‌ای، نه فراتی

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×