دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
مهمان رسول الله

صحرا به صحرا، کو به کو هر روز

گفتیم از جان رسول الله

از آن شهید بی سری که بود

این بار مهمان رسول الله

 

مونس بی کسی من تک و تنها مانده

نبریدم! پسر مادرم اینجا مانده

پنج تن یک تنه بر دامن زهرا مانده

 

هیچ کس نیست که بالای سرش گریه کند

مونس بی کسی من تک و تنها مانده

 

مأموریت تازه

ببریدم که پیام از تن بی سر دارم

حرف‌ها با سپه کوفه ز حنجر دارم

 

شکوه بر فاطمه دارم ز جسارت‌هاتان

من شکایت ز شما نزد پیمبر دارم

هجده گل زهرا

زیر نور کمی از ماه، بدن‌ها پاره

خیمه‌ها سوخته، جمعی ز حرم آواره

 

آن طرف‌تر تن هجده گل زهرا بی سر

این طرف مقنعه و چادر و چندین معجر

 

زلف پریشان

بین گودال و حرم، عطر فروشم فردا

تن عریان تو را با چه بپوشم فردا؟

 

من ببینم که تو بی پیرهنی می‌میرم

تکیۀ بر نیزۀ غربت بزنی، می‌میرم

من پا به پای عمۀ خود جنگ کرده‌ام

اول تو را سرود لبم انتها لبم

از شوق پر کشیدن سویت لبالبم

 

در سینه‌ام محبت و بر لب ثنای تو

صد آفرین به سینه و صد مرحبا لبم

 

مکالمۀ حضرت سیدالشهداء (ع) با زینب کبری

 

گفت با خواهر شه دنیا و دین

ثانی زهرا مکن افغان چنین

 

خواهرا کم کن تو این آه و فغان

هیچ کس باقی نماند در جهان

 

غمخوار زینب

ز جا برخیز ای غمخوار زینب

که رفت از دست چشم تار زینب

 

نمی‌دانی که در راه اسارت

چه آمد بر سرم، سالار زینب

 

کوه وقار

هر چند که بی‌صبر و قراری بانو!

هرچند غریب و داغداری بانو!

 

در کوفۀ بی‌کسی و شام غربت

چون کوه وقار استواری بانو!

گل سرخ

از ابتدای مُحرّم ندیده جز خوبی

هر آنچه دیده در این غم ندیده جز خوبی

 

خرابه رفته و مهمان سنگ و چوب شده

میان آتش و خون هم ندیده جز خوبی

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×