دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
گریۀ بدون صدا

 

آهش میان هلهله‌‌ها ناپدید شد

از گریۀ بدون صدا ناامید شد

 

دیگر بلند نام تو را می‌زند صدا

او نوحه خواند و خالق طرحی جدید شد

۳

طشت، حیرت زدۀ نغمۀ قرآن من است

خیزران اشک فشان بر لب و دندان من است

 

دیدۀ فاطمه بر چوب تو و طشت طلا

نگه دختر من بر لب عطشان من است

خطبۀ زینبیه

اینک زمان، زمان غزلخوانی من است  

بینی ست‌ این دو خط، که به پیشانی من است

های ‌ای یزید بشنو و ابرو گره نزن ‌

این مهمانی تو، نه... مهمانی من است

 

رأس انور

 

یزیدا! از این رأس انور چه خواهی؟

از این بوسه‌گاه پیمبر چه خواهی؟

 

سری را که زهرا به دامان نهاده

بُریدیّ و دیگر از این سر چه خواهی؟

وفا به وعده

 

ای خاک بر سری که ندارد هوای تو!

سنگ است آن دلی که نسوزد، برای تو

 

جان کرده از برای تو، بیگانگان فدا

از گریه‌ کی دریغ کند، آشنای تو؟

جای بوسه

 

دل، ریش شد ز غم، به دلم نیشتر مزن

آتش به خرمن من از این بیش‌تر مزن

 

از داغِ خشکی لب او، چشم‌ها تر است

دست تو خشک! آتش بر خشک و تر مزن

شراب و کباب

چون جمله را یزید، به بزم شراب خواست

ساغر گرفت و از دل زینب، کباب خواست

 

پیمانه کرد خالی و از کاسه‌های چشم

زآن تشنگانِ بی‌کس و مظلوم، آب خواست

 

درد بی‌شمار

 

ای فخر کائنات! گذر کن دمی به شام

ما را اسیر بین، تو ایا سیّد انام!

 

دانند شامیان ز جفا، خون ما حلال

بگذر به ما که گشته به ما زندگی، حرام

مصیبت ورود

 

چون تازه شد مصیبتشان از ورود شام

از شهر شام، خاست عیان، رستخیز عام

 

ناکرده فرق، آل علی را ز مشرکان

افتاده اهل شهر، در اندیشه‌های خام

 

قرآن ناطق

 

قرآن ناطقم! رُخت از من نهان مکن

بیرون توان ز جسم منِ ناتوان مکن

 

آرام جان من! شب دوشین ندیدمت

ای سدره جا! به مطبخ خولی، مکان مکن

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×