- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
- بازدید: ۱۶۸۵
- شماره مطلب: ۵۵۸۸
-
چاپ
مصیبت ورود
چون تازه شد مصیبتشان از ورود شام
از شهر شام، خاست عیان، رستخیز عام
ناکرده فرق، آل علی را ز مشرکان
افتاده اهل شهر، در اندیشههای خام
داد آن نشان به پردگیای، کاین مرا کنیز
کرد این طمع به تاجوری، کآن مرا غلام
گفت این به طعنه کاین اُسرا را وطن چه شهر؟
گفت آن به خنده: سیّد این قوم را چه نام؟
کردند بر یزید چو عرضِ سرِ سران
پرسید از این میانه، حسین علی کدام؟
بردند پیش او، سر سالار دهر را
میزد به چوب بر لبش و میکشید، جام
گفتا یکی ز مجلسیان، شرمی، ای یزید!
میزد همیشه بوسه بر این لب، شه انام
کفری چنین و لاف مسلمانی، ای یزید!
ننگش ز تو، یهودی و نصرانی، ای یزید!
-
تندباد حادثه
چون راهشان به معرکهی کربلا فتاد
گردون به فکر وقعهی روز جزا فتاد
اجزای چرخِ منتظَم از یکدگر گسیخت
اعضای خاکِ مُتّصل از هم جدا فتاد
-
قیامت موعود
افتاد شامگه به کنار افق، نگون
خور، چون سر بریده از این طشتِ واژگون
افکنْد چرخ، مغفر زرّین و از شفق
در خون کشید، دامن خفتانِ نیلگون
-
بهار گلشن دین
چون شد بساط آل نبی در زمانه، طی
آمد بهار گلشن دین را، زمانِ دی
یثرب به باد رفت، به تعمیر مُلک شام
بطحا خراب شد، به تمنّای مُلک ری
مصیبت ورود
چون تازه شد مصیبتشان از ورود شام
از شهر شام، خاست عیان، رستخیز عام
ناکرده فرق، آل علی را ز مشرکان
افتاده اهل شهر، در اندیشههای خام
داد آن نشان به پردگیای، کاین مرا کنیز
کرد این طمع به تاجوری، کآن مرا غلام
گفت این به طعنه کاین اُسرا را وطن چه شهر؟
گفت آن به خنده: سیّد این قوم را چه نام؟
کردند بر یزید چو عرضِ سرِ سران
پرسید از این میانه، حسین علی کدام؟
بردند پیش او، سر سالار دهر را
میزد به چوب بر لبش و میکشید، جام
گفتا یکی ز مجلسیان، شرمی، ای یزید!
میزد همیشه بوسه بر این لب، شه انام
کفری چنین و لاف مسلمانی، ای یزید!
ننگش ز تو، یهودی و نصرانی، ای یزید!