دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
دو بال

ای دست! پس از تو گر مجالم دادند

از دیده‌ی غرق خون، مدالم دادند

 

با جعفر طیّار کنم تا پرواز

در جای دو دست من، دو بالم دادند

 

خون وفا

ای دست! به عهد، پای بندم کردی

افتادی و باز سربلندم کردی

 

در هر رگ تو خون وفا می‌جوشید

وآن را تو روان به بندبندم کردی

 

رها

ای دست! گرت ز خود جدا کردم من

پر دادم و در فضا رها کردم من

 

دستم ببریدند که کاری نکنم

با دست بریده کارها کردم من

 

راه قرآن

 

ای دست! تو را به راه قرآن دادم

این مرحله را به عشق، پایان دادم

 

تا عقده شود باز و به خیمه رسد آب

من کار تو را به دستِ دندان دادم

منظومۀ عشق

ای دست! چه خوب امتحان دادی تو!

منظومه‌ی عشق را تکان دادی تو

 

گر آب روان را نرساندی به حرم

بر نخله‌ی دین، خون روان دادی تو

 

خاک ره دوست

 

ای دست که بر صدر نشاند‌ی خود را!

بر خاک ره دوست کشاندی خود را

 

از پیکر من اگر جدا گردیدی

بر دامن فاطمه رساندی خود را

حریم ملکوت

 

ای دست! ز دست تو مدالم دادند

پرواز به قُرب ذوالجلالم دادند

 

ممنون توام که در حریم ملکوت

تا قطع شدی اذن وصالم دادند

دست

 

ای دست! تو با خون جگر دست بشوی

وز خویش به دریای خطر دست بشوی

 

دادم به تو آب و خود نخوردم یعنی

از هستی عبّاس، دگر دست بشوی

داغ ابوالفضل (ع)

 

اى داغ ابوالفضل شکسته پشتت!

 بُبْرید عدو بهر نگین، انگشتت

 

ز آن پیش که شمر سر بگیرد ز تنت

 اى خون خدا! مرگ برادر کشتت

ذوقِ گذشت

عبّاس که بود در سرش شوق گذشت

 دیدند چگونه دارد او ذوق گذشت

 

جان در ره آب داد و یک جرعه نخورد

 این است گذشتى که بُوَد فوق گذشت

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×