دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
غیرت سلاح

 

بهر عزم رزم قوم دین‌تباه

                        حضرت عبّاس آمد نزد شاه

 

گفت کای صورت‌نگار نُه فلک!

                        وی طفیل مقدمت، روح مَلَک!

سرو نقره نشان

مرد با رفتنش انگار، جهان را می‌برد

مرد می‌رفت، و با خود هیجان را می‌برد

جاده‌ها از سفری، تلخ خبر می‌دادند

سفری تلخ، دو چشم نگران را می‌برد

به خط فاطمی

کنار علقمه غوغاست مادر

سرم بر دامن زهراست مادر

 

ببین تصویر وصل یاس و عباس

عجب این منظره زیباست مادر

در امتداد علقمه

هر کس ز جام عشق تو گردید مست و رفت

چشم از جهان و هر چه در او بود بست و رفت

 

نشناخت پای خویش ز سر در طریق عشق

آن کس که شد ز بادۀ معشوق مست و رفت

دلش شکست

وقتی کنار علقمه سقا دلش شکست

دیگر بهانه داشت که دریا دلش شکست

 

در خیمه دیده بود عطش موج می‌زند

حس کرد تا کمی خنکا را دلش شکست

فکر دریا

وقتی گدایی را پناهی نیست دیگر

جز کوچۀ چشم تو راهی نیست دیگر

جز تو به حاجت‌ها الهی نیست دیگر

این جذبه‌ها خواهی نخواهی نیست دیگر

غیرت تیر عشق

دستت چو لبی به جام دریازده بود

از شرم حسین، سر به صحرا زده بود

 

چشمان تو نیز، نقش آب از خاطر

با غیرت تیر عشق، بالا زده بود

تماشا

دلی به وسعت پهنای عرش بالا داشت

لبی به وسعت مهریه‌های زهرا داشت

 

کنار علقمه در سجده‌گاه چشمانش

نداشت هیچ کسی را، فقط خدا را داشت

آن شیری که چشمانش دو آهو داشته

بر فراز چشم‌های خود دو چاقو داشته

مردم کج‌فهم می‌گویند ابرو داشته

 

گفته‌اند عباس تو گونه‌ای شیر نر است

شیر … آن شیری که چشمانش دو آهو داشته

ماهِ متهم

غصه تنها رفته با اندوه و غم برگشته است

تا که از عباس دستان قلم برگشته است

 

دم به نام نامی عباس پایین رفته و

در حقیقت بازدم نه، باز، دَم برگشته است

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×