دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
دو بند از یک ترکیب‌بند
پیراهن صبر

زینب چو جسم پاک برادر نظاره کرد

کرد این خطاب و پیرهن صبر پاره کرد

 

ای تشنه لب به سوی که بعد از تو رو کنم؟

جویم که را که درد دل خود به او کنم؟

 

زینب چو دید ...

زینب چون دید پیکری اندر میان خون

چون آسمان که زخم تن از انجمش فزون

 

بی‌حد جراحتی، نتوان گفتنش که چند

پامال پیکری، نتوان دیدنش که چون

کابوس یک عمر

پیش چشمم تو را سر بریدند

دست‌هایم ولی بی‌رمق بود

بر زبانم در آن لحظه جاری

«قل اعوذ برب الفلق» بود

مرغان کربلا را امشب به خون کشیدند

محراب کوفه امشب در موج خون نشسته

یا عرش کبریا را سقف و ستون شکسته

 

سجاده گشته رنگین، از خون سرور دین

یا خاتم النبیین، یا خاتم النبیین

خلسۀ خون

یک بار دیگر العطشم شعله‌ور شده‌ است

چشمانم از تراوش اندوه، تر شده‌ است

 

یک بار دیگر آمده‌ام یاد او کنم

افلاک را ز شیون خود زیر و رو کنم

ریشۀ درخت کفر را زبان من برید

وقت عصر بود و جز نگاه تر نداشتم

رفته بودی و جز آه شعله‌ور نداشتم

 

هست توی خاطرات که حرف می‌زدیم و من

جز زبان اشک و چشم نوحه‌گر نداشتم

آتش‌فشان

وقتی رسید قافله در مجلس یزید

بالا گرفت قائله در مجلس یزید

 

اشک سر بریده درآمد که پاگذاشت

زینب میان سلسله در مجلس یزید

سوز آتشین

وقتی که از مقابل چشم تری حسین

رفتی، شده است مرگ خودم باورم حسین

 

با اینکه تازیانه پرم را شکسته است

اما هنوز دور و برت می‌پرم حسین

روح واحد

 یک روح واحدند، ولی از بدن، جدا در اتحاد نیست تو از او و من جدا

 

این دو، دو نیستند، تجلی وحدتند پس باطناً یک‌اند، ولی ظاهراً جدا

۳

 کمی آهسته رو بگذار تا زینب شود یارت حیاتم بخش، یک‌بار دگر از فیض دیدارت

 

به جان مادرم رخصت بده، ای یوسف زهرا که زینب با کلاف جانِ خود گردد خریدارت

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×