دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
بند نهم از ترکیب بند محتشم کاشانی

این کشتۀ فتاده به هامون حسین توست

وین صید دست و پا زده در خون حسین توست

 

این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی

دود از میان رسانده به گردون حسین توست

با کاروان نیزه (بند چهارم)

بعد از شما به سایۀ ما تیر می‌‌زدند

زخم زبان به بغض گلوگیر می‌‌زدند

 

پیشانی تمامی‌‌شان داغ سجده داشت

آنان که خیمه گاه مرا تیر می‌‌زدند

زینت سجادۀ عشق

بعد از آن واقعۀ سرخ، بلا سهم، تو شد  

پیکر سوختۀ کرب و بلا، سهم تو شد

بعد از آن واقعه، هفتاد و دو آیینه شکست  

ناگهان، داغ دل آینه‌ها، سهم تو شد

ای مهربان مادر من!

از من اگر پرسی از چیست؟ باشد سیه معجر من  

بشنو دهد پاسخ تو، موی سپید سر من

صد شعله دارم به سینه، باشم خجل از مدینه  

ز آنان که بردم یکی نیست، از اکبر و اصغر من

 

به خون گریه‌های مدینه

اگر سحر برسد، وای اگر سحر برسد  

همین که قافلۀ شام، از سفر برسد

همین که زینب، قصه به قصه مویه کند  

همین که طاقت ام البنین، به سر برسد

 

هر شب ستاره...

ای یار دلنواز من، ای روح پیکرم  

بر خیز ای برادر با جان برابرم

یک اربعین گذشت ز هجرانت، ای حسین  

یک لحظه بی تو ماندن من نیست باورم

قافلۀ داغدیده

آید به سوی دشت غم انگیز کربلا  

از راه دور قافلۀ داغدیده‌ای

آیند کودکان و، زنانی بزرگوار  

با رنج بیکرانه و رنگ پریده‌ای

باور نمی‌کنم...

باور نمی‌کنم که رسیدم کنار تو  

باور نمی‌کنم، من و خاک دیار تو؟

یک اربعین، اسیر بلایم، بلای عشق  

یک اربعین دچار فراقم، دچار تو

مرثیه‌ای که نا سروده ماند

 من، دیده جز به سوی برادر، نداشتم ‌

آیینه جز حسین، برابر نداشتم

وقتی صدای غربت یاسین بلند شد  

در خاطرم، به جز غم کوثر نداشتم

روایت خورشید در چهار پرده (پردۀ دوم)

جانم فدات، یار عزیزم، برادرم  

همراه خوب کودکی‌ام، نیم دیگرم

افتاده‌ای میانۀ میدان به خون چرا  

بالت شکسته است چرا پس کبوترم؟

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×