دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
مناجات

زیباتر از دعا و عبادت چه لذتی است

بالاتر امان الهی چه عزتی است

 

درمان دردهای تمام جهان دعاست

الحق گدای اهل مناجات، قیمتی است

ندای قد قُتل از آسمان کوفه رسید

 

گره گشای دو عالم گره به ابرو داشت

تمام عمر پس از فاطمه غم او داشت

 

شبانه روز علی بود و گریه خون بود

تمام عمر عزای شکسته پهلو داشت

افتاد زمین...

تا تَرَک خورد سَرَش دُخترش اُفتاد زمین

دست بگذاشت رویِ معجرش اُفتاد زمین

 

بیشتر تیغ فرو رفت میانِ اَبرو

تا که از ضَرب علی با سرش اُفتاد زمین

آفتاب یگانۀ زینب

آمدی خانه‌ام دلم خوش شد

آفتاب یگانۀ زینب

چقدر خوب شد سری زده‎‌ای

دم افطار خانۀ زینب

فقیر نان حسینم

به اختیار خود از اختیار افتادم

گناه کردم و از چشم یار افتادم

 

قساوت آمد و روزی گریه‌ام را برد

شبیه مرده شدم یک کنار افتادم

حقیقت عدل

اگرچه زخم سرش را تمام می‌دیدند

ولی ز زخم عمیق دلش نپرسیدند

 

کسی نخواست بپرسد چرا سرش بشکافت

اگرچه مردم بی درد کوفه می‌دیدند

بدون بودنت این شهر زینب آزار است

پدر شبیه تو امشب کبوتری وارم

کنار بستر تو بی شکیب و بیمارم

 

ز هوش رفتن تو داده است آزارم

ببین کنار تو بر فاطمه عزادارم

 

آواز جرس

درای کاروانی، سخت با سوز گداز آید چو آه آتشینی کز دل پر غصه بازآید

 

گمانم کاروانی از وطن آواره گردیده که آواز جرس با ناله‌های جانگداز آید

سهم زینب

 

دریای من! به ساحل چشمم کران بده  

بر خاک تشنه کام عطش خیز، جان بده

یک عمر از نگاه تو نیرو گرفته‌ام ‌

این بار هم تو خواهر خود را توان بده

 

پرندگان غزلمرده

 

چهل شبانه، گذر کرد بر زمین، بی تو  

چهل شبانۀ بی عشق، بی یقین، بی تو

پس از تو، پیرهن سوگوار تا به ابد  

چه بغض‌ها که ندارد در آستین، بی تو

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×