دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
شور بی‌امان

میان شهر پیچیده صدایت

چنان که اشک‌ها شد هم نوایت

 

تمام کوفه بانو! زیر و رو شد

ز شور بی‌امان خطبه‌هایت

حمایت از مولا

در روز دهم چو شمع افروخته‌ای

در آتش بی‌کسی و غم سوخته‌ای

 

تا سر حد جان، حمایت از مولا را

از مادر خود فاطمه آموخته‌ای

کوه وقار

هر چند که بی‌صبر و قراری بانو!

هرچند غریب و داغداری بانو!

 

در کوفۀ بی‌کسی و شام غربت

چون کوه وقار استواری بانو!

آینۀ فاطمه‌

ای روح زلال! نور کوثر داری

تو عطر گل یاس پیمبر داری

 

در حجب و حیا آینۀ فاطمه‌ای

در وقت خطابه شور حیدر داری

قرآن هزار پاره

بر زخم هزار لایه‌ات گریه کند

بر نیزه و طرح سایه‌ات گریه کند

 

قرآن هزار پارۀ عاشورا

زینب به کدام آیه‌ات گریه کند

گل سرخ

از ابتدای مُحرّم ندیده جز خوبی

هر آنچه دیده در این غم ندیده جز خوبی

 

خرابه رفته و مهمان سنگ و چوب شده

میان آتش و خون هم ندیده جز خوبی

عطر سبز سورۀ کوثر

پای حرفش، مرد باید تا دم آخر بماند

دست یاری داد اگر، باید که یاریگر بماند

 

شعر خوب آغاز شد، حیف است بگذارم که بی عشق

بی نشان «انما» در دفترم ابتر بماند

 

دلت رفت کربلا

هر جا کلاس درس شما برگزار شد

با شور و شوق روح الامین رهسپار شد

 

هر حرف غیر حرف شما فانی است، شکر

حرف شماست بین کتب ماندگار شد

اشک دوا

 

آسمان هم خجل از چشم تو و بارانت

آخری نیست بر این گریۀ بی پایانت

 

آب می‌‌بینی و طفل و گل و سقا و جوان

بیشتر می‌‌شود انگار غم پنهانت

 

خورشید به خون تپیده

در وسعت شب سپیده‌‌ای آه کشید

خورشید به خون تپیـده‌ای آه کشید

 

آن لحظه که زینب به اسارت می‌رفت

بـر نیـزه ســر بریـده‌ای آه کشید

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×