دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
غم به دل راه نده

غم به دل راه نده من به غمت حساسم

دو پسر آوردم

پایش افتد خود من چند نفر عباسم

دو پسر آوردم

 

خاک پای زینبیم

شیعیان حیدریم و خاک پای زینبیم

با نگاه لطف زهرا، مبتلای زینبیم

 

برکت یک عمر گریه بر برادرهای او

لطف فرمودند و حالا ما گدای زینبیم

 

بهانۀ کرب و بلا

شکر خدا که لطفِ تو دست مرا گرفت

مِهرت میان این دلِ ویرانه جا گرفت

 

امروز نه، که روز الست بربکم

با تو دلم بهانۀ کرب و بلا گرفت

 

تسلی دادن آن جناب خواهر محزونه را

دید شاه دین که زینب شد ز دست

رشتۀ صبرش ز یکدیگر گسست

 

بر سر زانو سر خواهر نهاد

بردباری را به خواهر یاد داد

 

مکالمۀ حضرت سیدالشهداء (ع) با زینب کبری

 

گفت با خواهر شه دنیا و دین

ثانی زهرا مکن افغان چنین

 

خواهرا کم کن تو این آه و فغان

هیچ کس باقی نماند در جهان

 

عازم شدن حضرت ابی عبدالله (ع) به میدان جدال

 

بهر جانبازی شه دنیا و دین

کرد با خواهر وداع آخرین

 

پای همت در رکاب آورد شاه

رو سوی میدان دلش در خیمه گاه

 

غمخوار زینب

ز جا برخیز ای غمخوار زینب

که رفت از دست چشم تار زینب

 

نمی‌دانی که در راه اسارت

چه آمد بر سرم، سالار زینب

 

زهرای سه ساله

پس از پژمردن یک باغ لاله

شده کار دل من آه و ناله

 

بگیر این نیمه جانم را ولیکن

نپرس از حال زهرای سه ساله

سالار زینب

بکش دستی به قلب زار زینب

مدد کن بر دل خونبار زینب

 

به امدادم بیا سالار قلبم 

که افتاده گره در کار زینب

نور چشمان

اگر چه نور چشمان ترش رفت

به دریا زد یل آب آورش، رفت

 

دلش خوش بود تا آن لحظه‌ای که

سوی مقتل، غریب مادرش رفت

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×