دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
غم اکبر

رفتم من و از داغ تو دل خون گردد

زینب به طواف کشته‌ها چون گردد؟

 

سخت است غم اکبر و منعش نکنید

لیلی گر از این واقعه مجنون گردد

 

 

دو بیت

عنان قافله در این دیار بگشایید

 کمر به مرگ ببندید و بار بگشایید

 

حریم وعده‌ی پروردگار ما این جاست

 نظر به وعده‌ی پروردگار بگشایید

 

گل مجتبی

قاسم، گل مجتبی که دل واله‌ی اوست

ماهی است که نور سرمدی هاله‌ی اوست

 

ما را به ولای حسنت، یا زهرا!

امّید به مهر سیزده ساله‌ی اوست

 

 

محراب شکسته

دردا که گل سوخته‌ام خواب ندارد!

دارد تب و غیر از دل بی‌تاب ندارد

 

او تشنه‌ی آب است، نه لالایی مادر

گهواره دهم تاب و گلم تاب ندارد

 

گنبد حسینی

زیر این گنبد طلا در خون

پیکری پاره‌پاره خوابیده است

 

آسمانی است این زمین که در آن

مهر و ماه و ستاره خوابیده است

 

مه‌پارۀ گهواره

ای حرمله! بر خاک فکندی گهرم را

خون ساختی از کشتن طفلم جگرم را

 

پرپر بزند پیش دو چشمت پسر تو

کآتش زدی از تیر سه‌پر، بال و پرم را

 

بخت مقبل

داشت شاه تشنه‌کامان، دختری

دختری خورشید‌‌رخ، فرّخ‌فری

 

با وجود کودکی، آن دردمند

بازویش در بند و گردن در کمند

 

 

 

ناز غزالان

 

پرده‌پوشان شد خرابه، جایشان

منزلی بی‌سقف شد، مأوایشان

 

شمع آن جمع پریشان، آه دل

آه دل بسته به سینه، راه دل

 

 

گل و گلاب

دختری را خانه در ویرانه بود

باده، اشک و چشم او، پیمانه بود

 

تشنه بود و سینه‌ای پُردرد داشت

در درون سینه، آه سرد داشت

 

کوکب اقبال

عمّه! امشب سر زده ماه تمام

کوکب اقبالم آمد روی بام

 

شد دو چشم نیمه‌بازم، جام اشک

کن تماشا بسته‌ام احرام اشک

 

طایر پر بسته

کار ما را ناله، مشکل کرده است

کاروان در شام، منزل کرده است

 

غم بسی افزون ولی غم‌خوار نه

کاروان‌سالار را سالار نه

 

آرزوی دیدار

گفت راوی: بود از شه، دختری

خُرد‌سالی، نازدانه‌گوهری

 

گاه‌گاه از عمّه‌اش کردی سؤال

ای تو غم‌خوار من بشْکسته‌بال!

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×