دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
تابلوی آزادی

باز در خاطره‌ها یاد تو، ای رهروِ عشق  شعلۀ سرکش آزادگی افروخته است 

یک جهان بر تو و بر همت و مردانگی‌ات  از سر شوق و طلب، دیده جان دوخته است   

زینب نمرده، پرچم تو خم نمی‌شود

گرچه درخت سرو منعّم نمی‌شود

زین پس کسی شبیه حسین خم نمی‌شود

 

غارت‌زده منم که ترا می‌دهم ز دست

دیگر چنین بساط، فراهم نمی‌شود

کوتاه سروده
کاش آسمان نشکافد

انگار تمام رعدها می‌غرّند

انگار تمام نخل‌ها مُضطرّند

 

ای کاش که آسمان زهم نشکافد

دارند سر امام را می‌بُرّند...

آسمان را همه خواهند به منزل ببرند

کعبۀ عشق نگر دور و برش دعوا شد

استلامش چه شلوغ است، سرش دعوا شد

 

گوییا مملکت ری به نگاهش بسته است

در قشون بر سر چشمان ترش دعوا شد

نذر دارم لب تشنه به زیارت برسم

زود بیدار شدم تا سر ساعت برسم باید این بار به غوغای قیامت برسم 

من به "قد قامت" یاران نرسیدم، ای کاش لا اقل رکعت آخر به جماعت برسم   

منم، همان که صدا می‌زدیش: دختر بابا!

بخواب بر سرِ زانوی خسته‌ام، سرِ بابا!  منم، همان که صدا می‌زدیش: دختر بابا! دلم گرفت ازین کوچه‌های سرد غریبه  چه دیر آمدی ای سر؟! کجاست پیکر بابا؟!  

به روی رو سیاهی یک به یک آغوش وا کردند

خبر پیچید تا کامل کند دیگر خبرها را خبر داغ است و در آتش می‌اندازد جگرها را

غروبی تلخ، بادی تلخ تر از دور می‌آمد که خم می‌کرد زیر بار اندوهش کمرها را  

پس آن همه فرشتۀ سایه فروش کو؟

آن گونه را به خاک منه معجرم که هست

حیف از سر تو نیست بیفتد؟ سرم که هست

 

گیرم مرا به قتلگهت ره نداد شمر

تا سر نهی به زانوی او، مادرم که هست

این زمین پربلا را نام دشت کربلاست (قصیدۀ محتشم کاشانی)

این زمین پربلا را نام دشت کربلاست

ای دل بی‌درد آه آسمان سوزت کجاست

 

این بیابان قتلگاه سید لب تشنه است

ای زبان وقت فغان وی دیده هنگام بُکاست

کوتاه سروده
مانده فقط...

ظهر است و امام شهدا مانده فقط

همراهش گویی که خدا مانده فقط

 

شش ماهه و عباس؛ در اردوی حسین

سرباز ِ بدون دست و پا مانده فقط

 

قصیدۀ محتشم در رثای امام حسین (ع)

بنال ای دل که دیگر ماتم آمد

بگری ای دیده ایام غم آمد

 

گل غم سرزد از باغ مصیبت

جهان را تازه شد داغ مصیبت

نخواهم گفت

 غم داغ تو را با هیچ کس دیگر نخواهم گفت برایت روضه می‌خوانم ولی از سر نخواهم گفت

اگر از سر بخوانم روضه را این بار چیزی جز هراس خنجر و آرامش حنجر نخواهم گفت

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×