دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
غزال گودال

جنجال بود و...

لب تشنه‌ای درگوشۀ گودال بود و...

خط خون

درختان را دوست می‌دارم که به احترام تو قیام کرده‌اند، و آب را که مهر مادر توست خون تو شرف را سرخگون کرده است

شفق، آینه‌دار نجابتت، و فلق محرابی، که تو در آن نماز صبح شهادت گزارده‌ای.

شب شعر بلند عاشورا

چه شب شاعرانه‌ای داری!؟

قلم و باده و رطب داری

شب شعر بلند عاشورا ست

غزل بندگی  به لب داری

این جامۀ سیاه فلک در عزای کیست؟

این جامه سیاه فلک در عزای کیست؟

وین جیب چاک گشتۀ صبح از برای کیست؟

 

این جوی خون که از مژۀ خلق جاری است

تا در مصیبت که و در ماجرای کیست؟

شعر عاشورایی قوامی رازی
بنگر چه صعب درد بود درد قتل اوی

میر امام زاده که چون او نیافرید

تا از عدم خدای همی بنده آورد

 

از شوم قتل آن تن بی سر بدیع نیست

گر جویبار سرو سرافکنده آورد 

بند هشتم
ترکیب بند عاشورایی استاد مشفق کاشانی

در باغ دین چون آفت باد خزان فتاد

بس سروها به خاک، درین بوستان فتاد

واحسرتا، که زلزله در آسمان فتاد

«بر حربگاه، چون ره آن کاروان فتاد

                   شور نشور، واهمه را در گمان فتاد»

تقدیم به سید شهیدان عالم
میدان عطش

 آنچه در سوگ تو ای پاک تر از پاک گذشت نتوان گفت که هر لحظه چه غمناک گذشت

چشم تاریخ در آن حادثۀ تلخ چه دید که زمان مویه کنان از گذر خاک گذشت

بند هفتم
ترکیب بند عاشورایی استاد مشفق کاشانی

همچون علی به معرکه که با تیغ آبدار

بر دشمنان دین خدا کرد کار، زار

اما دریغ و درد، به ترفند روزگار

«روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار

خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار»

 

از اشک چشم مردم دنیاست کوه کوه

خیزاب‌ها که در دل دریاست کوه کوه

شعر عاشورایی حزین لاهیجی
این غم غبار آینۀ مهر و ماه شد

عالم تمام نوحه کنان از برای کیست؟  دوران سیاهپوش چنین در عزای کیست؟ نیلی چراست خیمۀ نه توی آسمان؟  جیب افق دریده ز دست جفای کیست؟

شعر عاشورایی کمال الدین اصفهانی
وام گریه

چون محرّم رسید و عاشورا خنده بر لب حرام باید کرد

 

وز پی ماتم حسین علی گریه از ابر وام باید کرد

 

کوتاه سروده
حکایت آب

عجب حکایتی دارد آب سال‌هاست دسته دسته شهید می‌شوی و قطره قطره «آب» می‌شویم فقط به جرم اینکه تو همیشه حسین هستی و ما همیشه شمر!!!

بند چهارم
ترکیب بند عاشورایی استاد مشفق کاشانی

در کارگاه هستی، تا نقش ما، زدند

آزادگان، به کوی محبت لوا، زدند

از عالم وجود، قدم در فنا زدند

«بر خوان غم، چو عالمیان را صلا زدند

                   اول، صلا به سلسلۀ انبیا زدند»

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×