دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
با توام آی حضرت باران

داری از قصد می‌زنی یک ریز با سر انگشت خود به شیشۀ من

قطره قطره نمک بپاش امشب روی زخم دل همیشۀ من

طفل، بابا، آب

دختری ماند مثل گل ز حسین

چهره‌اش باغ، باغِ نسرین بود

جایش آغوش و دامن و بر و دوش

بس که شور آفرین و شیرین بود

سبز اما سرخ

 

تشنه‌لب آمدم به‌سوی غمت

تا کمی حس کنم جهانت را

حس کنم می‌روی که برداری

بیرق سرخ باغبانت را

مدح حضرت معصومه (س)
زینب حضرت رضایی تو!

آمدی و بهشت را با خود

به دل این کویر آوردی

کوثرانه قدم زدی در شهر

خیرهای کثیر آوردی

 

به مناسبت شهادت امام صادق (ع)
در غَمَش باز کربلا می‌سوخت

باز هم نوبتِ مدینه شد و

درغَمَش باز کربلا می‌سوخت

باز در کوچۀ بنی‌هاشم

خانه‌ای بین شعله‌ها می‌سوخت

به مناسبت شهادت امام صادق (ع)
وقت روضه دل تو زائر بود

کوچه کوچه مدینه لبریز از

عطر و بوی محمّدی شده است

به تن شهر بازگشته حیات

غرق در رفت وآمدی شده است

 

وداع

نگران بودم از این لحظه وآمد به سرم زینب و روز وداع تو؟ امان از دل من

این همه رنج و بلا دیدم و چشمم به تو بود تازه با رفتنت آغاز شده مشکل من 

تقدیم به آرام جان حسین(ع) حضرت علی اکبر (ع)
آرام جان

آرام کن اهل حرم را با قدم‌هایت با آیۀ چشمان خود پیغمبری کن باز

لب باز کن حرفی بزن با من علی اکبر!  با لحن شیرینت برایم دلبری کن باز 

زبان حال قاسم ابن الحسن (ع) با محبوبش امام حسین (ع)
بی‌قرار

من از تولد عاشقم؛ وقتی پدر با عشق بعد از اذانش یا حسینی خواند در گوشم

 

در چشم‌هایت ای عمو جان! کربلا دیدم وقتی گرفتی لحظۀ اول در آغوشم

 

بگذار من هم در صف دلدادگان باشم  نام مرا هم در میان عاشقان بنویس

 

در ستایش ذاکران و شاعران اباعبدالله
حضرت عشق خانه‌ات آباد

بسم رب تمام شاعرها

شاعرانی که از شما گفتند

بسم رب تمام ذاکرها

ذاکرانی که از شما گفتند

به مناسبت فرارسیدن عید سعید فطر
روزیِ او کرب و بلا شد

شب‌های زیارت ز دل خسته دلان رفت

هم ناله شدن با نفس سینه زنان رفت

گریه ز غم قافلۀ اهل جنان رفت

تا اینکه براتی ز تو گیریم زمان رفت

لب قاسم به نیشکر خندید

 

چشم‌هایت حکایتی دارند

که زهیر و حبیب می‌دانند

شاعران حس ِ ناب شعرت را

اثر عطر سیب می‌دانند

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×