مشخصات شعر

سبز اما سرخ

 

تشنه‌لب آمدم به‌سوی غمت

تا کمی حس کنم جهانت را

حس کنم می‌روی که برداری

بیرق سرخ باغبانت را

 

قرن‌ها رفته‌اند اما باز

بر لب خیمه‌ها ترانۀ توست

گرچه اینجا غدیر نامش نیست

دست خورشید روی شانۀ توست

 

بی‌قراری که آب برداری  

طاقت کودکان تمام شده

آسمان خیره در قدم‌هایت

پهلوان نوبت قیام شده

 

نیزه در نیزه فتح خواهی کرد

آسمان را، تمام عالم را

بعد تا شام می‌روی شاید

حس کنی طعم غربت و غم را

 

ظهر، پایان بی‌سرانجامی ست

جبرئیل آمده اذان بدهد

قاصدی می‌رود به سوی حرم

تا به تو نامۀ امان بدهد

 

لاله‌ها یک به یک جوان شده‌اند

مست و خوشحال از قیامی که ...

یک‌نفس مانده تا خدا برسی

می‌رسد فصل انتقامی که ...

 

تشنه‌لب می‌روی به‌سوی بهشت

داده‌ای پیش یار جانت را

می‌روم پابرهنه‌تر آقا

حس کنم باز جمکرانت را

سبز اما سرخ

 

تشنه‌لب آمدم به‌سوی غمت

تا کمی حس کنم جهانت را

حس کنم می‌روی که برداری

بیرق سرخ باغبانت را

 

قرن‌ها رفته‌اند اما باز

بر لب خیمه‌ها ترانۀ توست

گرچه اینجا غدیر نامش نیست

دست خورشید روی شانۀ توست

 

بی‌قراری که آب برداری  

طاقت کودکان تمام شده

آسمان خیره در قدم‌هایت

پهلوان نوبت قیام شده

 

نیزه در نیزه فتح خواهی کرد

آسمان را، تمام عالم را

بعد تا شام می‌روی شاید

حس کنی طعم غربت و غم را

 

ظهر، پایان بی‌سرانجامی ست

جبرئیل آمده اذان بدهد

قاصدی می‌رود به سوی حرم

تا به تو نامۀ امان بدهد

 

لاله‌ها یک به یک جوان شده‌اند

مست و خوشحال از قیامی که ...

یک‌نفس مانده تا خدا برسی

می‌رسد فصل انتقامی که ...

 

تشنه‌لب می‌روی به‌سوی بهشت

داده‌ای پیش یار جانت را

می‌روم پابرهنه‌تر آقا

حس کنم باز جمکرانت را

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×