دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
فیض گریه

ما که مرید میکده و مست باده‌ایم

عمرى است دل به حضرت معشوق داده‌ایم

 

قبل از سرشتن گِلِمان مفتخر شدیم

در کوى عشق نوکر این خانواده‌ایم

 

اشک حسین

سحر که نالۀ پر درد در گلوی من است

زجا بلند شوم وقت گفتگوی من است

 

مرور می‌کنم ایام عمر می‌بینم

هزار راه نرفته است رو بروی من است

دست نیاز

من از قبیلۀ دردی کشان پر دردم

که در هوای نگاه نگار می‌گردم

 

دوباره دست نیاز و دوباره چشم امید

به سوی خانۀ طفل سه ساله آوردم

بند دهم: خروجی معراج

شمس الرکاب زین شرف را یراق کن

رخصت ز حق گرفته و رفع نفاق کن

 

فتحی ورای سیر فروبستۀ زمان

در بیکران علم خدا با براق کن

بند نهم: تَـلِّ حضور ..

بر در زدم هوار که دیوار بشنود

در تار و پود آینه زنگار بشنود

 

حاشا کسی که مشق هلاهل نکرده است

«احلی من العسل» ز  لب یار بشنود

بند هشتم: أنَا العَبد

«من» بازتاب اشهد در خون تپیده است

هر صبح و شام  آن سر بر نی دمیده است

 

من، «من یزید» دارد و از هر شریعه‌اش

فوّاره‌ای به سمت عطش قد کشیده است

بند هفتم: حَبلُ المَتین

در گوشۀ افق  پل رنگین کمان زدی

هفتاد و دو  بهشت زمرّد فشان زدی

 

تا پاسدار خون تو خون خدا شود

بطلان به خطّ کوفی «خطّ امان» زدی

بند ششم: وَ اِن یَکاد

سر، بر فراز نیزه و گیسو، به جنگ باد

تن، شرحه شرحه بر لب گودال خون چکاد

 

با یک کرشمه صید دو صد جبرئیل کرد

سیمرغ قاف، جلوۀ آیینۀ جهاد

بند پنجم: قیاسِ مَعَ الفارِق

نام حسین آمد و عقل از سرم پرید

بر جلجتای نیزه سر از پیکرم پرید

 

چون مرغ بسملی که زند دست و پا به خون

پرها ز بال‌هایم و بال از پرم پرید

بند چهارم: رشتۀ مریم

«هوی» حسین هادی هوهوی رودهاست

جاری شدن به مبداء کلّ وجودهاست

 

«سینش» به ساز  خطّی  ادوار کوک نیست

زیرا طنین دایره وار سرودهاست

بند سوم: در حیرت فرات

گم گشته‌ام دوباره که پیدا کنم تو را

در من نهان شدی که هویدا کنم تو را

 

ای ماه آذرخش دمی مکث کن بتاب

تا یوسف هزار زلیخا کنم تو را

بند دوم: تصنیف صامت

در رشحۀ تبی که به سیمای «اصغر» است

عزم «جهاد اکبر» مولا مصوّر است

 

احرام بست و «حلّ» و «حرم» سر به پای او

یعنی که جان کعبه همین سرو بی سر است

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×