دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
اشک گل فشان

امشب به دامن من، خورشید آرمیده

یا ماه آسمان‌ها، در کلبه‌ام دمیده

 

دختر همیشه جایش، آغوش گرم باباست

کس روی دست دختر، رأس پدر ندیده

 

بغض شکسته

گفتم به دست خویش بغل می‌‌کنی مرا

دست نبوده‌ات جگرم را کباب کرد

بود آرزوی من که ببوسم لب تو را

زخم لب تو، آرزویم را خراب کرد

 

اویس قرن

خشکی چشم پشیمان مرا دریابید

به غباری سر مژگان مرا دریابید

 

من اویسم ز قرن آمدم، آقایم نیست

چشم‌های تر حیران مرا دریابید

 

من امشب کربلایم را گرفتم

گرفتم، از خود زهرا گرفتم

نه یک حاجت، که یک دنیا گرفتم

 

به لطف دست‌های کوچک تو

من امشب کربلایم را گرفتم

 

ماه رقیه

 

انیس شیون و آه رقیه

شدی بر نیزه‌ها، ماه رقیه

 

ببر با خود مرا، خیری ندارد

پس از تو عمر کوتاه رقیه

 

بی‌پناهی

چه دلگیر است بی‌تو بی‌پناهی

نگاهی کن به حال من، نگاهی

 

برای پر زدن از این خرابه

بهانه دارم امشب تا بخواهی

 

نگاهم پر ستاره

 

نمانده راه چاره، آه بابا

نگاهم پر ستاره، آه بابا

 

اگر می‌‌پرسی از حال رقیه

نپرس از گوشواره آه، بابا

 

به لب آمد دگر جان رقیه

تحمّل دارد این چشمان تر؟ نه

تحمل دارد اما اینقدر! نه

 

به لب آمد دگر جان رقیه

بیا بابا ولی حرف سفر! نه

 

گلزخم

ز خاطر برده‌ام چشم ترم را

همه گلزخم‌های پیکرم را

 

از آن وقتی که دیدم نیمۀ شب

کبودی‌های روی مادرم را

 

جان بر لب

 

شبم بی تو نگردد طی! می‌‌آیی؟

بگو خورشید روی نی! می‌‌آیی؟

 

شدم جان بر لب از داغ تو بابا

به دیدار رقیه کی می‌‌آیی؟

 

میهمانی

اگر غم را، ز چشمانم نخوانی

چه باید کرد با بی‌همزبانی

 

تو که رفتی شبی تا دیر راهب

بیا یک شب خرابه میهمانی

 

سخت است...

غریبی، بی‌قراری، آه سخت است

غم چشم انتظاری، آه سخت است

 

بفهمی که در این دنیای تاریک

دگر بابا نداری، آه سخت است

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×