دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
آتش حرام گشته به پروانۀ حسین

ما را کشانده‌اند به میخانۀ حسین

 تا مستمان کنند ز پیمانۀ حسین

 

 پروا نمی‌کنیم از آتش، حسین هست

 آتش حرام گشته به پروانۀ حسین

 

مثل زمزم

ما در عزایت مثل زمزم گریه کردیم

گاهی شدید و گاه نم نم گریه کردیم

 

گاهی تک و تنها میان خلوت اما

اغلب میان روضه با هم گریه کردیم

 

همه دنیای من حسین

آقا سلام! وقت گدایی رسیده است

عشقت دوباره چند گدا را کشیده است

 

روز ازل خدا ز گل و آب کربلا

بی شک مرا برای شما آفریده است

 

درد دل‌ با ماه

وای از آن دم که از سر طفلی

دست یک مرد روسری بکشد

وای از آن دم که بر سر بابا

دختری دست مادری بکشد

 

قلب نگران

دست بگذار به قلب نگرانم بابا

بلکه آرام  شود روح و روانم بابا

 

چند وقت است صدایم نزدی دختر من؟

چند وقت است نگفتم به تو «جانم بابا؟»

 

چشم زمزم

روی پیکر سری داشتی، یادته؟

رگای حنجری داشتی، یادته؟

من یه روز بابایی داشتم، یادمه

تو یه روز دختری داشتی، یادته؟

 

ابری کبودم من، ولی باران ندارم

بابامی و حرفی ز تو پنهان ندارم

خسته شدم دیگر پدرجان، جان ندارم

 

مثل تمام پیرزن‌های مدینه

من هم ببین بابا دگر دندان ندارم

 

غربت ناباور

آخرش چشم تر تو خواهرت را می‌کشد

غربت ناباور تو خواهرت را می‌کشد

 

آن سیاهی مقابل، ازدحام دشمن است

خلوت دور و بر تو، خواهرت را می‌کشد

 

مخزن الاسرار

السلام ‌ای حقیقه الزینب

السلام ‌ای حبیبه الزینب

 

ای حریم تو مهبط الانوار

وی وجود تو مخزن الاسرار

 

بابای با محبّتم! انگشترت کجاست؟

آرام جان خسته‌دلان، پیکرت کجاست؟

جانم به لب رسیده پدر جان، سرت کجاست؟

 

جسمت اسیر فتنۀ یغماگران شده

پیراهن امانتی مادرت کجاست؟

 

فاطمۀ شام

بابا بنگر روی به‌هم‌ریخته‌ام را

وا کن گره موی به‌هم‌ریخته‌ام را

 

دیگر رمقی نیست به رویت بگشایم

چشم تر کم‌سوی به‌هم‌ریخته‌ام را

 

من دختر حسینم، هم‌سنگر حسینم

ویران‌سرایم امشب، شد میهمان‌سرایم

اینجا که خیزران نیست، قرآن بخوان برایم

 

هر شب صدات کردم، امشب دعات کردم

یا در برم بمانی، یا همرهت بیایم

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×