دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
بدون اشک غمت، باغ دیده پژمرده است

جهان من که جدا از تو جانم افسرده است

شبی صدا نزنم یا حسین، دلم مرده است

 

قسم به عشق که جانم به گریه محتاج است

بدون اشک غمت، باغ دیده پژمرده است

 

از بیرق عزای تو تا نور می‌‌رسیم

نانی برای ما به نوایت درست کن

دردی برای ما به دوایت درست کن

 

از بیرق عزای تو تا نور می‌‌رسیم

ما را به لطف شال عزایت درست کن

 

یا علی گفتم، لبم شمشیر خورد

از سر دارالاماره روی بام

می‌دهم بر محضرت مولا، سلام

 

چشم بد از دور چشمان تو دور

سایه‌ات بر اهل عالم مستدام

 

می‌شوی بین دو صد خار گرفتار، میا

یوسف فاطمه! ‌ای دلبر و دلدار میا

با اشاره به تو گویم ز سر دار، میا

 

بین هرکوچه زدم دست روی دست، که من

گفته‌ام کوفه بیایی، ولی ‌ای یار میا

 

حال پریشان

دارم امشب از گناهانم خجالت می‌‌کشم

از گناهان فراوانم خجالت می‌‌کشم

 

سر به زیر انداختم، از روی تو شرمنده‌ام

باز هم سر در گریبانم، خجالت می‌‌کشم

 

رنگ ماتم

باید به محله رنگ ماتم بزنم

بر سر در خانه، چوب پرچم بزنم

 

ایام غم و سیاه‌پوشان شماست

بگذار سیاهی محرم بزنم

 

کربلای روضه

می‌خرم برجان خود درد و بلای روضه را

می‌کشم برصورتم دست شفای روضه را

 

پیش تو آخر سیاهی روسپیدم می‌کند 

دوست دارم پرچم بزم عزای روضه را

 

اشک ریز غروب گودالم

بوی اسپند کرده مدهوشم

دارم آقا سیاه می‌‌پوشم

 

اشک ریز غروب گودالم

از همین ابتدای چاووشم

 

آنقدر بد دیدم که در باور نیاید

وقتی نفس از سینه بالاتر نیاید

جز هق‌هق از این مرد غمگین بر نیاید

 

خیلی برای آبرویم بد شد اینجا

آنقدر بد دیدم که در باور نیاید

 

آیۀ طهر، بین بزم شراب

به تمنا اسیرمان کردند

عاشقی را مسیرمان کردند

زخمی تیغ و تیرمان کردند

درِ این خانه پیرمان کردند

 

فطرس کجاست؟

سر کرده‌ام چه سخت سحرهای شهر را

طی کرده‌ام تمام گذرهای شهر را

 

هرجا که رفته‌ام، به در بسته خورده‌ام

کوبیده‌ام تمامی درهای شهر را

 

من از برادر زاده‌های مرتضایم

با قطره قطره خون، هوادار تو هستم

تا آخرین لحظه گرفتار تو هستم

این زندگانی را بدهکار تو هستم

در کربلا باشم، علمدار تو هستم

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×