- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۷/۰۱
- بازدید: ۱۱۹۱۹
- شماره مطلب: ۸۷۱۶
-
چاپ
اشک ریز غروب گودالم
بوی اسپند کرده مدهوشم
دارم آقا سیاه میپوشم
اشک ریز غروب گودالم
از همین ابتدای چاووشم
آه ارباب! اذن گریه بده
نکند کردهای فراموشم؟
سینه با نیتت زدم، یک عمر
بوی گل میپرد از آغوشم
اشکهایم جوابگویت نیست
پس برایت فرات میجوشم
دارد آقا سپید میگردد
با غم کربلا بناگوشم
عهد کردم فروختم هرچه
به کسی گوشواره نفروشم
به فدای اسیری زینب
هرچه زنجیر خورده بر دوشم
دل مهیای پیشواز شده
ناز ارباب را نیاز شده
آسمانها به سینه میکوبند
باد در کوچه نوحه ساز شده
تکیۀ ما به نام ثارالله
قد علم کرده، سرفراز شده
دست، تا رزق اشک را بدهد
سوی آقای خود دراز شده
پس برای تمام هیئتها
نام ارباب امتیاز شده
ذاکر و چای ریز در هیئت؛
جای هر نوکری لحاظ شده
آه آقا! برای قاسم تو
اشک در چشم ما جهاز شده
تا علی را به تیر بسپارد
دستهای حسین باز شده
گل به وقت گلاب نزدیک است
لحظۀ اضطراب نزدیک است
لحظهای که عمو به خود میگفت
مشک بردار، آب نزدیک است
بی گمان بین آب و شش ماهه
لحظۀ انتخاب نزدیک است
لحظۀ رو گرفتن ارباب
از نگاه رباب نزدیک است
آی خفاشهای بی مقدار
کشتن آفتاب نزدیک است
لحظههای کشیدن دست و
روسری و نقاب نزدیک است
لحظۀ رقص خیزران پلید
با شراب و کباب نزدیک است
-
نهایت توحید
تو آمدی زمین و زمان بیقرار شد
توحید در نهایت خود آشکار شد
با روی کار آمدن رویت، آفتاب؛
از کار سروری جهان برکنار شد
-
اقیانوس آرام
دوتا بازو به دنیا آمده، نامش اباالفضل است
دوتا ابرو که وقت رزم، پیغامش اباالفضل است
به وقت رزم قاسم از رجزهای علی اکبر
اگر وامی گرفته، ضامن وامش اباالفضل است
-
روز برادر
اگر در خاک آذربایجان، جانان اباالفضل است
دلیل جان به اسم شهر زنجان، جان ابالفضل است
ستون خیمۀ کرب و بلا در باد و در طوفان
نمیافتد یقین تا تکیهگاه آن اباالفضل است
-
سیاهتر شده ماه محرم از چشمش
نه اینکه سر بزند ماهتاب از دستش
على ست، سرزده یک آفتاب از دستش
براى ثبت نگین عقیق عباسى
على ست ساخته امشب رکاب از دستش
اشک ریز غروب گودالم
بوی اسپند کرده مدهوشم
دارم آقا سیاه میپوشم
اشک ریز غروب گودالم
از همین ابتدای چاووشم
آه ارباب! اذن گریه بده
نکند کردهای فراموشم؟
سینه با نیتت زدم، یک عمر
بوی گل میپرد از آغوشم
اشکهایم جوابگویت نیست
پس برایت فرات میجوشم
دارد آقا سپید میگردد
با غم کربلا بناگوشم
عهد کردم فروختم هرچه
به کسی گوشواره نفروشم
به فدای اسیری زینب
هرچه زنجیر خورده بر دوشم
دل مهیای پیشواز شده
ناز ارباب را نیاز شده
آسمانها به سینه میکوبند
باد در کوچه نوحه ساز شده
تکیۀ ما به نام ثارالله
قد علم کرده، سرفراز شده
دست، تا رزق اشک را بدهد
سوی آقای خود دراز شده
پس برای تمام هیئتها
نام ارباب امتیاز شده
ذاکر و چای ریز در هیئت؛
جای هر نوکری لحاظ شده
آه آقا! برای قاسم تو
اشک در چشم ما جهاز شده
تا علی را به تیر بسپارد
دستهای حسین باز شده
گل به وقت گلاب نزدیک است
لحظۀ اضطراب نزدیک است
لحظهای که عمو به خود میگفت
مشک بردار، آب نزدیک است
بی گمان بین آب و شش ماهه
لحظۀ انتخاب نزدیک است
لحظۀ رو گرفتن ارباب
از نگاه رباب نزدیک است
آی خفاشهای بی مقدار
کشتن آفتاب نزدیک است
لحظههای کشیدن دست و
روسری و نقاب نزدیک است
لحظۀ رقص خیزران پلید
با شراب و کباب نزدیک است