دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
شبیه آیۀ تطهیری!

نه مثل ساره ای و مریم! نه مثل آسیه و حوّا فقط شبیه خودت هستی! فقط شبیه خودت زهرا!

اگر شبیه کسی باشی، شبیه نیمه شب قدری شبیه آیۀ تطهیری! شبیه سورۀ اعطینا!   

شناسنامۀ تو صبح است، پدر تبسّم و مادر نور سلام ما به تو ای باران، سلام ما به تو ای دریا!

کوتاه سروده
جنس غم حسین (ع)

 

 از تیغ ، دم حسین را میفهمی

بوی حَرم حسین را میفهمی

 

با لهجۀ سرخ زینبی در روضه

تو جنس غم ِ حسین را می‌فهمی

غیرت مرتضی به بازویش

بر در خیمه ایستاده سوار  به اشارت که گاه پیکار است می‌‏نماید نگاه باز پسین  که دگر نوبت علمدار است

توبه

بدون کفش و کلاه

بدون تیغ و سلاح

امیر بود ولی چون اسیر می‌آید

چه هیبتی دارد

یکی ست اما انگار لشکر آمده است

سلام آزاده

گذاشت مادر تو اسم بامسمایی

برای تو ای حُر

 

جولان

به عشق روی تو این روزها جوان شده‌ام

همان که خواست دل خوب تو همان شده‌ام

 

از این به بعد خودم اشک روضه‌ات هستم

ز بس که نام تو را ازبرم روان شده‌ام

کوتاه سروده
او خون خدا و بای «بسم الله» است

 

او راز رشیدی است که باید فهمید

مضمون بعیدی است که باید فهمید

 

او خون خدا و بای «بسم الله» است

قرآن شهیدی است که باید فهمید

از عطش می‌آید این گیسو پریش بی‌قرار

باز می‌گردد ز عاشورا چه تنها ذوالجناح حرف‌هایی سرخ دارد با دل ما ذوالجناح از عطش می‌آید این گیسو پریش بی‌قرار دارد از دریا نشانی هیچ آیا ذوالجناح؟  

صدایم کاش می‌کردی

صدایم کاش می‌کردی، که از ماندن بپرهیزم شبی در کربلای تو، به بوی عشق، برخیزم صدایم کاش می‌کردی، شبی تا شعله‌ور گردم به رستاخیز داغ تو، بسوزم، بال و پر ریزم

کوتاه سروده
بیعت مشکوک

 

با خط حسین، نسبتش مشکوک است

با لهجۀ خون، قرابتش مشکوک است

 

این نامه که اهل «هر چه باداباد» است

 کوفی نسب است و بیعتش مشکوک است

غزلی عاشورایی از سعید بیابانکی
کهکشان است این بیابان

پرده بر می‌دارد امشب، آفتاب از نیزه‌ها  می‌دمد یک آسمان خورشیدِ ناب ازنیزه‌ها  می‌شناسی این همه خورشید خون‌آلود را  آه! ‌ای خورشید زخمی! رُخ متاب از نیزه‌ها 

کوتاه سروده
جنگ تن به تیر

تن به تن

جنگ منصفانه است

تن به تیر

جنگ کودکانه است

حرمله

جنگ غیرمنصفانه‌ای شروع کرد

شیرخوارۀ حسین

قهرمان جنگ کودکانه شد

مثنوی عاشورایی قاآنی
کسی جز حسین اهل این درد نیست

الا ای نیوشندهٔ هوشیار

یکی نغز گفت آرمت گوش دار

 

به گیتی بسی رفت گفت و شنید

که تا آفرینش چسان شد پدید

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×