دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
دریاى غم

 

به خاک کربلا تا پا نهادم با سر افتادم

 در این دریاى غم دردا! که بار دیگر افتادم

 

سرت در این سفر با ما به هر جا کرد همراهى

 به یاد آن سر خونین به خاکت با سر افتادم

گواه عشق

 

به کربلاى تو یک کاروان دل آوردم

 امانتى که تو دادى به منزل آوردم

 

هزار بار به دریاى غم فرو رفتم

 که چند درّ یتیمت به ساحل آوردم

حکایت جانسوز

به کویت ارمغان، خون دل و چشم تر آوردم

 ز پیشت قلب غمگین بردم و غمگین‌تر آوردم

 

منم زینب که از کویت به صد رنج و محن رفتن

 ولى در آمدن افزوده داغ دیگر آوردم

 

زینب و اربعین

از این دیار چون که سفر کردم، اى حسین!

 از جان خویش قطع نظر کردم، اى حسین!

 

در راه عشق، توشه‌ی دیگر چو لازم است

 من زاد ره ز خون جگر کردم، اى حسین!

 

شرح حال اربعین

اى که می‌دانى غمت با سینه‌ی خواهر چه کرد!

 در نگر با زینبت دست ستم آخر چه کرد

 

سر برآر و سرگذشت همرهانت را بپرس

 تا ببینى این سفر با عترت اطهر چه کرد

 

حکومت خورشید

تا جسم سر جداى تو را دیدم، اى حسین!

 بر خویش از فراق تو لرزیدم، اى حسین!

 

وقت جدایى از تو که با تازیانه بود

 چون چشمه‌هاى زخم تو جوشیدم، اى حسین!

 

دیبای سیاه

صبح‌گاهان، خیمه بیرون زد ز شام

اختران برج عزّ و احتشام

 

شد روان آن بانوان سوگ‌وار

سوی یثرب با دو چشم اشک‌بار

 

مزار عاشقان

کاروان باز آمد از شام بلا

تا سر راه حجاز و کربلا

 

ساربان گفتا به زین‌العابدین

کای امام و پیشوای ساجدین!

 

 

کوی یار

هفت شهر عشق چون گردید طی

ناقه‌ها را عاشقان کردند پی

 

یعنی از شام خراب، آن کاروان

آمد اندر نینوای عاشقان

 

هرچه گویم

 

بعد چل روز و چهل منزل فراق

کاروان آمد به شور و اشتیاق

 

خاک این صحرا به محنت آشناست

نام این دشت بلا، کرببلاست

 

صحرای اندوه

چون قطار محنت و رنج و بلا

کرد از شامات، ره در کربلا

 

سیّد سجّاد، زین‌العابدین

قبله‌ی حاجات، ارباب یقین

 

تجدید خاطرت

راه، راه بازگشت از شام بود

دل ز شوق وصل، بی‌آرام بود

 

یادش آید خواهر میر انام

رفته بود این راه‌ها تا شهر شام

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×