دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
یک علقمه اشک

لبریز از آه و اشک و غم چشمانش

بی‌تاب‌تر از اهل حرم چشمانش

 

یک علقمه اشک، کربلا را می‌برد

می‌خورد اگر فقط به هم چشمانش

جیحون کربلا

هر گل که بر دمید ز هامون کربلا

دارد نشان تازۀ مدفون کـربلا

 

پروانۀ نجات شهیدان محــشـر اسـت

مهر طلا ببین شده گلگون کربلا

شفیع عاصیان

 

شمّه‌ای گویم من از میدان عشق گرم جان‌بازی چو شد سلطان عشق،

 

ناله‌ای از خیمه‌گه بشْنید شاه زآن سبب آمد به سوی خیمه‌گاه

مدهوش عطش

 

آن گرامی‌گوهر دریای عشق بود عطشان در دل صحرای عشق

 

آخرین دُردی‌کش بزم الست سرخوش از صهبای باقی، مستِ مست

مصحف

 

شاه دین را بود در درج خیام گوهری رخشنده، عبدالله نام

 

مهر خاصی بین این طفل و شه است کنیتش زین ‌رو ابوعبداللَّه است

رمز اسرار

شه شتابان رفت اندر خیمه‌گاه

 دود آه از خیمه برشد تا به‌ ماه

 

بانگ زد کای جرگه‌ی ماتم‌زده!

جامه‌ی شادی به نیل غم‌زده!

مصحف

شاه دین را بود در درج خیام

گوهری رخشنده، عبدالله نام

 

مهر خاصی بین این طفل و شه است

کنیتش زین ‌رو ابوعبداللَّه است

 

 

آیینه‌دار

ای آینه دار پنج معصوم!

در بحر عفاف، دُرّ مکتوم

 

پرورده‌ی دامن ولایت

مظلومه‌ی خاندان مظلوم

 

مرهم زخم

 

شاهد داغ بی‌امان حسین

همدم جان نیمه جان حسین

 

پیش­مرگی به دختران حرم

مرهم زخم کودکان حسین

قربانگه عشق

ای که بر سینه‌ی خود، آتش ماتم داری!

به دل از داغ برادر، دو جهان غم داری

 

دخت مولایی و غم نامه‌ی زهراست تو را

نسبت از سلسله‌ی حضرت خاتم داری

 

نمایندۀ زهرا

 

زینب که نماینده بُوَد زهرا را

 بگْرفته به دست، رشته‌ی دل‌ها را

 

از صبر خدایى است که با آن همه غم

 شیرازه کند کتاب عاشورا را

 

سایۀ آفتاب

من مظهر صبر، زینب کبرایم

 هر جا که بُوَد حسین، من آن جایم

 

هر چند که آفتاب بى‌سایه بُوَد

 من سایه‌ی آفتاب عاشورایم

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×