دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
شعر عاشورایی ناصر فیض
برادری به وفاداری تو معنی یافت

شکست باورت ای کوه پشت خنجر را    نشاند در تب شک غیرت تو باور را

 

برادری به وفا داری تو معنی یافت    که از گلوی تو فریاد زد برادر را

به مناسبت عید قربان
ای هاجر

 غصه‌ات هاجر شبیه غصۀ لیلا نشد عید قربانت شبیه روز عاشورا نشد

تو خراشی بر گلوی نوجوانت دیده‌ای تار مویی از سرش برگو که کم شد یا نشد

به مناسبت شهادت مسلم بن عقیل (ع)
پذیرایی آتش و سنگ

دلم شور می‌زد که از دور دیدم

دو پیغام سرخ از بیابان رسیدند

سوارانی از کوفه و غصه‌هایش

که پیغمبر روضۀ یک شهیدند

 

به مناسبت شهادت مسلم بن عقیل (ع)
فکر فردای زینبی آقا

رو نزن؛ گوششان کَر است امشب

 با غم بی کسی مدارا کن

 همه دارند می‌روند آقا

 بی صدا گریه کن، تماشا کن

 

عید قربان

می‌گریزد از کوفه هر کسی که پا دارد

دست اگر دهد بالی، این محیط جا دارد

 

شهر را فرو بگذار با تمام دیبایش

رو به بادیه کان جا فرش بوریا دارد

 

آب کوفه را خوردم شور بود چون چشمش

هر عزیز در کوفه چشم‌زخم‌ها دارد

کوتاه سروده
تقدیم به حضرت ام کلثوم (س)

نه، قدر تو را کسی نمی­‌داند نه

در سوگ تو روضه‌­ای نمی­‌خواند، نه

 

با سر زدن سپیده گل خواهی کرد

خورشید تو پشت شب نمی­‌ماند، نه

کوتاه سروده
منّت آب

کمر بستی، کمر برهمّت آب

نبردی از عطش، حیثیّت آب

 

ندادی روی خوش هرگز نشانش

نرفتی زیر بار منّت آب

دومین زینب

باید از دامن او دشت معطر باشد

هرکسی مثل شما دختر کوثر باشد

 

بی‌گمان این دل شیری که تو داری بانو!

می‌­تواند فقط از جانب «حیدر» باشد

خطبۀ اشک برای شهدا سهم تو شد

بعد از آن واقعۀ سرخ، بلا سهم تو شد

پیکر سوختۀ کرب و بلا سهم تو شد

 

بعد از آن واقعه هفتاد و دو آیینه شکست

ناگهان داغ دل آینه‌ها سهم تو شد

عشق با زینب تجلّی یافته

با حدیث عشق غوغا می‌کنم

عشق را باعشق معنا می‌کنم

 

صحبت از عشق است و نام زینب است

عشق معنای تمام زینب است

 

کیست زینب جز خدای عاشقی

صاحب صوت رسای عاشقی

هلهله‌های زخمی

بین خون و خاک، قرآن کریم افتاده است

آتشی در جای ­جای این حریم افتاده است

 

هر چه مروارید خونین بوده در دریای درد

پای پلک خیس طفلان یتیم افتاده است

 

از لب هر بامِ رسوایی مسیر سنگ‌ها

سمت بال زخم‌دار یاکریم افتاده است

تقدیم به حضرت ام کلثوم (س)
سنگ صبور

تو آمده‌­ای که نینوایی باشی

تا راوی قصۀ جدایی باشی

 

در دامن فاطمه قرارت دادند

تا سنگ صبور ماجرایی باشی

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×