دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
شهادتنامه امضا می‌کنم

شهادت می‌دهد حُر؛ شرمسارست

از این دَم بندۀ پروردگارست

 

خداوندا! تو شاهد باش! ... هستم

به تو، با تو ... و گرنه بت‌پرستم

حبّ مادرم

یا غربت لشکرم نجاتت داده

یا گریۀ خواهرم نجاتت داده

 

با آن همه کاری که تو کردی بی‌شک

حب تو به مادرم نجاتت داده

توبه

با اشک و نوا و ماتم و حال عزا

جاری کردی روی لبت «یا زهرا»

 

برگرد که توبه‌ات قبول است، قبول

با اینکه شکسته ای دل زینب را

ماجرای حُر

دوش گفتم با حریفی با خبر

کاندرین مطلب مرا شو؛ راهبر

 

دشمنی حر و بذل جان چه بود؟

اول آن کفر آخر این ایمان چه بود؟

می‌خواست تا رها شود از دست چاه خویش

از کوچه‌های خاطره‌هایش عبور کرد پلکی زد و دوباره خودش را مرور کرد

 

می‌کرد حس، بزرگی بار گناه خویش می‌خواست تا رها شود از دست چاه خویش

نور نوشید، اسیر شبِ انکار نماند

آینه در پس زنگار گرفتار نماند نور نوشید، اسیر شبِ انکار نماند همۀ عمر اگر نفس به او فرمان داد زیر دست منِ خودکامه‌اش این بار نماند  

کوتاه سروده
آه از گناهم

ببین شرمندگی را در نگاهم

من و شرم گناه، آه از گناهم

 

دل اطفال تو لرزید، ای وای

به هنگام تماشای سپاهم

کوتاه سروده
بر بال فرشتگان به پرواز آمد

از باور تیرگی جدا می‌شد حر

با لشکر نور، آشنا می‌شد حر

 

بر بال فرشتگان به پرواز آمد

در خویشتن خویش رها می‌شد حر

کشتی نوح

سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی

چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی

 

شبیه کشتی نوحی، نه! مهربان تر از اویی

که حرِّ بد شده را هم تو در پناه گرفتی

خاک پای لشکر...

اگر بر آستان خوانی مرا، خاک درت گردم

و گر از در برانی، خاک پای لشگرت گردم

 

به دامانت غبارآسا نشستم، بر نمی‌خیزم

و گر بفشانی‌ام، خیزم ولی گرد سرت گردم

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×