دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
مضایقه

طفلی به روی دست، رجزخوان کربلا

در گردباد آخر طوفان کربلا

 

بر آسمان دست پدر همچو قرص بدر

در جزر و مد فتاده بیابان کربلا

همراه قافله

وقتی ز دل یکدله‌ام صد دله می‌رفت

دیدم که دلم همره یک قافله می‌رفت

 

چون پای دلم همسفر قافله می‌شد

از این دل شوریده زبانم گله می‌رفت

برگۀ عبور

ماهی سرخ تنگ بلور محرمیم!

ما صید عاشقانۀ تور محرمیم

 

با گریه بر شما به خدا بانمک‌تریم

تا صاحب دو چشمۀ شور محرمیم

کوچکترین ماه

ای آب! باید بعد از امروز، از شرم، چشمت کور باشد

این ماهیِ کوچک چگونه، در پنجۀ ساطور باشد؟

 

چشم انتظار طفل من نیست، آسیه‌­ای در ساحل نیل

گهوارۀ داغش قرار است، طعمه برای تور باشد

 

عاشقانه‌ای کوچک

آسمان در آتش سوخت، با زبانه‌­ای کوچک

لحظه‌­ای که سر افتاد، روی شانه­‌ای کوچک

 

تازه شد دهان تیر، شعبه شعبه لب تا لب

چید از درخت نور، نوبرانه­‌ای کوچک

 

این پرندۀ بی پر، تازه بال واکرده

روی نیزه می­‌سازد، آشیانه‌­ای کوچک

کابوس سرنیزه

شبی کابوس صد سرنیزه دیدم

شبی مهتاب را بر نیزه دیدم

 

به خود گفتم که بی‌عباس گشتم

که بر حلقوم اصغر نیزه دیدم

تعبیر خواب

بجوش ای خون که شد تعبیر خوابم

به خون افتاده ماه و آفتابم

 

تو و شرم از لبان اصغر، عباس

من و شرم از دو چشمان ربابم

تقدیم به آستان حضرت رباب (س)
گریۀ بی حساب

تا طفلی می‌گه آب گریه‌م میگیره

من از اسم رباب گریه‌م می‌گیره

 

همیشه وقتی «بابا آب داد»و

می‌خونم تو کتاب گریه‌م میگیره

 

چون که عشق آمده آداب به هم می‌ریزد

باد می‌آید و مهتاب به هم می‌ریزد

چهرۀ ماه تو در آب به هم می‌ریزد

 

اینکه رود است و پریشان شدنش جا دارد

با سر انگشت تو مرداب به هم می‌ریزد

برای حضرت علی اصغر (ع)
آیینۀ روشن

به قربان پیراهن کوچکت به زخم عمیق تن کوچکت

به زخمی که بر دوش بابا شکفت بر اندام بی جوشن کوچکت

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×