دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
امشب و فردا

بخواب دختر من، خواب خوش ببین امشب

بخواب تا که بخوابد تب زمین امشب

برای دیدن آن خواب کوچک و معصوم

چقدر ماه نشسته است، در کمین امشب

آخرین فصل غربت

هر که سرباز خدا نیست، نماند برود

هر که پابند وفا نیست، نماند برود

رود آهسته‌تر از موج سیاهی در شب

هر که از‌ترس خدا نیست، نماند برود

دو خورشید برآید...

هر که را نیست سر دادن سر، برگردد

زانکه خورشید در این معرکه بی سر گردد

دست او مثل اباالفضل می‌افتد بر خاک

با حسین ابن علی، هر که برادر گردد

 

شب عاشورا

 

خدا کند نرود امشب و سحر نشود!

 که روز ما ز شب تار، تیره‌تر نشود

 

چه فتنه‌ها که به دنبال این سحر نبُوَد

 خدا کند نرود امشب و سحر نشود!

امشبی را ...

بوی ایثار و شهادت بوی خون می‌آید

عشق از پرده‌ی اسرار برون می‌آید

این سوی معرکه آوای جنون می‌آید

آن سوی معرکه پیوسته قشون می‌آید

پیراهن صبوری

 

بعد از فریضه، قبله‌ی دین شد به خواب نوش

ناگه برآمد از قِبَل دشمنان، خروش

 

گردون پر از غبار و زمین شد پر از سوار

فریاد اهل‌بیت فلک را درید گوش

صبح شهادت

 

شبی که صبح شهادت، در انتظار تو بود

جهان، مسخّر روح بزرگوار تو بود

 

لهیب تشنگی‌ات، روح دشت را می‌‌سوخت

فرات موج‌زنان گر چه در کنار تو بود

مینای حضور

عاشر ماه محرّم، شام‌گاه

                        شد به منبر باز، شاه کم‌سپاه

 

یاورانش گِرد او گشتند جمع

                        هم‌چنان پروانگان بر دور شمع

 

پیشِ رو بهشت است

حسین آیینه‌ای زیبا نشان داد

دَمی آن سوی فردا را نشان داد

 

در آن آیینه، آن گل‌ها چه دیدند!

که از جان ریشه تردید چیدند

شب عاشورا ۲

باز هستی، طاقتم را طاق کرد                                  

دفتر صبر مرا اوراق کرد

 

یادم آمد خلوتی خالی زغیر                                   

پیری اندر صدر آن، یادش به‌خیر

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×