- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۸/۰۶
- بازدید: ۱۱۶۶۵
- شماره مطلب: ۴۸۴۱
-
چاپ
شب عاشورا
خدا کند نرود امشب و سحر نشود!
که روز ما ز شب تار، تیرهتر نشود
چه فتنهها که به دنبال این سحر نبُوَد
خدا کند نرود امشب و سحر نشود!
خدا کند که به حشر انتها شود امشب
که حشر واقعهی کربلا دگر نشود
شب اسارت پردهنشین خاص خداست
چه میشود که اگر صبح، پردهدر نشود؟
شب شهادت نوباوگان فاطمه است
خدا کند که سحرگاه، جلوهگر نشود!
خدا کند نرود امشب و نیاید صبح!
که داغ زینب مظلومه، تازهتر نشود
خدا کند نشود صبح باز! تا زینب
ز داغ مرگ دو فرزند، خونْجگر نشود
خدا کند نشود صبح، این شب عاشور!
که یادگار حسن را کفن به بر نشود
خدا کند نشود صبح! تا گلوى على
نشان تیر ستم در کف پدر نشود
خدا کند که فتد دست حرمله از کار!
و یا هر آن چه زند تیر، کارگر نشود!
شب وداع على اکبر است با لیلى
وداع مادر و فرزند، مختصر نشود
گمان به مردن لیلى بُوَد ز داغ على
خدا کند که ز داغ پسر، خبر نشود!
خدا کند نشود صبح! تا به دشت بلا
به خاک و خون، تن عبّاس، غوطهور نشود
سر حسین ز پیکر جدا شود فردا
خوش است ظلمت امشب؛ بگو به سر نشود
خدا کند ندمد صبح! تا که فردا شب
خیام آل على، طعمهی شرر نشود
ولى اگر نبُوَد آبِ خونِ این شهدا
نهال دین خداوند، بارور نشود
قیام حق به قیام حسین، پیوند است
قیام حق نشود، این قیام اگر نشود
فراق کرببلا میکشد «مؤیّد» را
مگر جوار پدر، قسمت پسر نشود
-
نخل دین
اسلام ز سعی مسلمین ریشه گرفت
وز خون حسین نخل دین ریشه گرفت
نخلی که حسین روز عاشورا کاشت
از اشک عزای اربعین ریشه گرفت
-
تجسّم غربت
سلام ما به بقیع و بقاع ویرانش
بر آن حریم که باشد ملک نگهبانش
سلام ما به بقیع، آن تجسّم غربت
گواه بر سخنم تربت امامانش
-
لطف بى کرانه
لطف امام هادى و نور ولایتش
ما را اسیر کرده به دام محبتش
بر لطف بى کرانۀ او بستهایم دل
امشب که جلوهگر شده خورشید طلعتش
-
ساقۀ عرش
سرچشمۀ خیر و برکات است حسین
معراج صلات و صلوات است حسین
فرمود نبی: نوشته بر ساقۀ عرش
مصباح هدی، فُلک نجات است حسین
شب عاشورا
خدا کند نرود امشب و سحر نشود!
که روز ما ز شب تار، تیرهتر نشود
چه فتنهها که به دنبال این سحر نبُوَد
خدا کند نرود امشب و سحر نشود!
خدا کند که به حشر انتها شود امشب
که حشر واقعهی کربلا دگر نشود
شب اسارت پردهنشین خاص خداست
چه میشود که اگر صبح، پردهدر نشود؟
شب شهادت نوباوگان فاطمه است
خدا کند که سحرگاه، جلوهگر نشود!
خدا کند نرود امشب و نیاید صبح!
که داغ زینب مظلومه، تازهتر نشود
خدا کند نشود صبح باز! تا زینب
ز داغ مرگ دو فرزند، خونْجگر نشود
خدا کند نشود صبح، این شب عاشور!
که یادگار حسن را کفن به بر نشود
خدا کند نشود صبح! تا گلوى على
نشان تیر ستم در کف پدر نشود
خدا کند که فتد دست حرمله از کار!
و یا هر آن چه زند تیر، کارگر نشود!
شب وداع على اکبر است با لیلى
وداع مادر و فرزند، مختصر نشود
گمان به مردن لیلى بُوَد ز داغ على
خدا کند که ز داغ پسر، خبر نشود!
خدا کند نشود صبح! تا به دشت بلا
به خاک و خون، تن عبّاس، غوطهور نشود
سر حسین ز پیکر جدا شود فردا
خوش است ظلمت امشب؛ بگو به سر نشود
خدا کند ندمد صبح! تا که فردا شب
خیام آل على، طعمهی شرر نشود
ولى اگر نبُوَد آبِ خونِ این شهدا
نهال دین خداوند، بارور نشود
قیام حق به قیام حسین، پیوند است
قیام حق نشود، این قیام اگر نشود
فراق کرببلا میکشد «مؤیّد» را
مگر جوار پدر، قسمت پسر نشود