دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
ارجعی الی الفسطاط

سینه پُر داغ و پیکرم پُر درد

یک نفر مرد و این همه نامرد

 

زینبا! سوی خیمه‌ها برگرد

خواهرم! اِرجِعی الی الفُسطاط

 

ذوالجناح بی سوار

 نسیم تلخ پر از انکسار می‌آید و ذوالجناح دگر بی سوار می‌آید

 

به باد رفته گمانم تمام هستی او به سمت خیمه چه بی اختیار می‌آید

 

علیکنّ بالفرار

 با چشم اشک بار علیکنّ بالفرار با قلب داغ دار علیکنّ بالفرار

 

وقتی کمان حرمله شلاق دست شد پنهان و آشکار علیکنّ بالفرار

 

نیّت آب

در چنگ تو شد اسیر، حریّت آب

در مشک تو شد خلاصه، حیثیّت آب

 

بر دوش تو، قصد قربت خیمه نمود

وه وه ... که چه خوش زلال شد نیّت آب!

قشلاق عشق

ای از تبار عاطفه ضامن شو، از چنگ هر چه حادثه آهو را

قشلاق عشق کوی بهارانت، ای جَلد کرده هر چه پرستو را

 

ماه شب چهارده عصمت، در چاه رفته یوسف سامرّا

دنیا تمام دیدۀ یعقوب است، از عالمی دریغ مکن سو را

میان دشت عطش، خیمه‌های در آتش

برای گریه دلم یک اشاره می‌خواهد

نگاه، رخصت اشکی دوباره می‌خواهد

 

میان دشت عطش خیمه‌های در آتش

کسی که رفت دلی پر شراره می‌خواهد

حقیقت مظلوم تا ابد

ماه محرم است و دلم باغ پرپر است

در چشم من، دوباره غمی سایه گستر است

 

ماه محرم است و دو چشم غریب من

با داغ بی بدیل تو ای سرخ! همسر است

به مناسبت ایام فاطمیه
با ظهورش حرم فاطمه را می‌سازیم

خبری می‌رسد از راه، خبر نزدیک است آب و آیینه بیارید سحرنزدیک است

طبق آیات وروایات رسیده ای قوم جمعۀ آمدن او به نظر نزدیک است

کوتاه سروده
الهی قلب من آتش بگیرد

دلِ عالم گرفت از هُرم آهت

فدای کودکان بی پناهت

 

الهی قلب من آتش بگیرد

شب آخر شبیه خیمه‌گاهت

آبروی میدان

این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است

آسمان زیر سم مرکب او حیران است

 

پنجه در پنجۀ آتش فکند گاه نبرد

دشت از هیبت این واقعه سرگردان است

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×