دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
مانند تمام رودها

هرگاه عطش آمد و بی تاب شدم

با جرعه‌ای از مشک تو سیراب شدم

 

از شرم و خجالت دو دستت اما

مانند تمام رودها، آب شدم

 

رویای قشنگ آب

با مشک تو رودخانه تطهیر شده

رویای قشنگ آب، تعبیر شده

 

تا مشت به مشت آب برمی‌داری

در دست تو قرص ماه، تکثیر شده

 

جان‌نثار

عبّاس که درس جان‌نثارى آموخت

 از شیر خدا بزرگوارى آموخت

 

آمد به جهان پس از برادر ز ادب

 وز عشق حسین، پاس‌دارى آموخت

 

حالا شده جای زمین و آسمان برعکس

ماهی گرفته مشک را بین دهان برعکس

حالا شده جای زمین و آسمان برعکس

 

از بس که زیبایی، سزاوار است ابرویت

سوی دو چشم خویش بردارد کمان برعکس

 

والله ان قطعتموا یمینی

گردون چرا روی تو را قمر گفت؟

باید تو را از ماه، خوبتر گفت

 

اُمّ‌البنین بالید از این که: زهرا

در روز عاشورا تو را پسر گفت

منطق تاریخ

علّت رحلت ارباب کهنسال اینجاست

پیِ گودال مگردید که گودال اینجاست

 

علقمه منطق تاریخ به هم می‌ریزد

روضه‌ی خنجر و گودال از امسال اینجاست

 

شکست آینه

آینه آینه آب است که افتاد، شکست

موج در حال شتاب است که افتاد، شکست

 

این صدا چیست که از خیمه به صحرا پیچید

دل یک خانه خراب است که افتاد، شکست

یک دو بیتی

دیده‌‏ام در کربلای دست تو

عالمی را مبتلای دست تو

 

کربلا این ‌قدر شیدایی نداشت

بی‌تو و بی‌ماجرای دست تو

 

جوان‌مردی

ظهر‌گاهان، آفتاب صبح‌گاه آمد برون

کز حرم، ماه بنی‌هاشم چو ماه آمد برون

 

دختری آهی به لب، اشکی به رخ، مشکی به کف

از خیامِ کودکانِ بی‌گناه آمد برون

 

سقّای حرم

جان عمو! برای حرم، فکر آب کن

رفع عطش، ز عترت «ختمی مآب» کن

 

سقّای تشنگان حریم خدا تویی

از بهر تشنگان حرم، فکر آب کن

 

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×