دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
میراث نبوّت

 

در وداع واپسین، آن شاه دین

                        شد سر بالین «زین‌العابدین»

 

دید آن آتش به جان، افروخته

                        نیمه‌جانی دارد از تب، سوخته

دیدن بیمار

 

 

ظهر عاشورا، شه اقلیم دین

                        شد چو فارغ از وداع آخرین

 

از خیام اهل بیت زار خویش

                        شد طبیبانه برِ بیمار خویش

 

ز سوز جگر گریست

تنها، نه خون به داغ پدر از بصر گریست

هر جا که آب دید، به یاد پدر گریست

 

چون دید گوسفند ذبیحی به هر کجا

آهی کشید و سخت ز سوز جگر گریست

کابوس یک عمر

پیش چشمم تو را سر بریدند

دست‌هایم ولی بی‌رمق بود

بر زبانم در آن لحظه جاری

«قل اعوذ برب الفلق» بود

شهید زنده

دژخیم ز بغض، زرد رخسارت خوانْد

در اوج شکوه بودی و، و خوارت خوانْد

 

ای سبزترین شهید زنده «سجاد!»

«بیمار»، کسی بود که بیمارت خوانْد!

 

خورشید محو سجدۀ طولانی تو بود

ای مظهر نجابت و اخلاص و سادگی

ای اسوۀ یگانگی و ایستادگی

 

عرش خدا ندیده به پای تواضعت

اینگونه ساده با نسب شاهزادگی

سال، سال خنجر است

می‌رود به محفل امیرها، پا به پای غربت اسیرها

می­‌رود به طبل کوبِ کوفه و ... بزم کل کشیدن نفیرها

 

می‌­رسد به دیرها و دارها، می­‌رسد به مجلس قمارها

کینه‌­ها نشسته­‌اند سر به سر، با سری مقابل سریرها

توصیۀ پرستاری از حضرت زین العابدین (ع) به حضرت زینب (س)

باز دل را نوبت بیماری­ است                                    

ای پرستاران زمان یاری ا­ست

 

جستجویی از گرفتاران کنید                                  

پرسشی از حال بیماران کنید

بهار گمشده

تمام پنجره‌ها دیده‌اند خواب تو را

چشیده‌اند شبی طعم آفتاب تو را

 

تو سرزمین هزاران بهار معتکفی

زمین نمی‌برد از یاد، انقلاب تو را

 

صدای قل‌قل غیرت میان‌رود رگت

کشانده تا عطش خاک، پیچ‌وتاب تو را

 

ای یاد تو کامل الزیارات

عید است و من شراب زاده عازم به خُمم به عزم باده

 

می زاده اگر شراب نوشد در دیدن خویشِ خویش کوشد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×