دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
رخ تابان

از خیمه، شاه‌زاده چو آهنگ راه کرد

شاه از قفای او به تحیّر، نگاه کرد

 

اندر میان خویش و گروه مخالفان

سلطان دین، خدای جهان را گواه کرد

 

گفتا بدین گروه، فرستادم این غلام

کش هر که دید، یاد رسولِ اله کرد

لبخند وصال

 

اگر چه عمر جاویدان گرفتی

چه زود، ای عمر من! پایان گرفتی!

 

به طومار شهادت، مُهر گشتی

ز دست دوست، این عنوان گرفتی

نوای نینوا

بیا، بشنو نوای نینوا را

بسوز اسطوره‌ها، افسانه‌ها را

 

حقیقت نیست در آواز آنان

طریقت نیست در پروازِ آنان

وارث آدم

نگین عشق را خاتَم حسین است

نگارا! وارث آدم حسین است

 

فرشته نیست، انسانِ تمام است

بدین سان او بر این انسان امام است

غزل‌خوانانِ خاموش

صدای دلکشِ پیغمبرست این

بیا بشنو! صدای حیدرست این

 

صدای لاله‌های باغِ زهراست

صدای سبزِ آن شیداترین‌هاست

چشمه‌های لَنْ تَرانی

خوشا خندیدن گُل با لبِ زخم

سماع و رقص در تاب و تبِ زخم

 

خوشا پرپر شدن امّا شکفتن

شکستن، زخمه، زخمه ... تا شکفتن

 

غیرت سرخ هاشمی

آب؟ ... نه... اتهام تلخی بود که به دستان تو نمی‌آمد

 تو که دریای بیکران بودی، تشنگان غریب صحرا را

آه! بعد از چقدرها تاریخ، من هنوز از خودم پشیمانم

که چرا سد رفتنت نشدم؟... که چرا چشم‌های سقا را

نیزار گواه است

از عشق بپرسید، که با یار چه کردند؟

با آن قد و بالای سپیدار، چه کردند

از هرزه علف‌های فراموش، بپرسید:

با خاطرۀ آن گل بی خار چه کردند؟

گل سرخ

من در سراسر تاریخ

نوباوه‌ای ندیده‌ام

عطش نوشید

عطش نوشید، لب تشنه‌ترین شد

تنَش مجموعۀ زخم زمین شد

 

در این سو، چشم‌ها در راهِ او ماند

در آن سو، جذبۀ پیغمبرش خواند

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×