دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
هشتم محرم؛ ناباورانه

ناباورانه می‌‌برم ای باورم تو را

ناباورانه غرق به خون تا حرم تو را

 

سخت است روی سطح عبا جمع کردنت

پاشیده‌‌اند بس که به دور و برم تو را

هشتم محرم؛ جگرم تیر می کشد

 پا بر زمین نکش، جگرم تیر می‌کشد

 ای نور دیده، پلک ترم تیر می‌کشد

 

 گفتم عصای پیری من می‌شوی، نشد

 یاری رسان مرا، کمرم تیر می‌کشد

هشتم محرم؛ آرزوی بوریا

بر زانو آمده پسرش را صدا کند

شاید جراحت جگرش را دوا کند

 

گرچه جگر نداشت نگاهش کند ولی

بالین او نشسته پسر را صدا کند

هفتم محرم؛ آب فرات

سپاه را چقدر سیر کرد آب فرات

چه زود این همه تغییر کرد آب فرات

 

چه کرد با جگر تشنه‌ها نمی‌دانم

رُباب را که زمین گیر کرد آب فرات

هفتم محرم؛ مصیبت

وقتش شده بر دست بگیرد جگرش را

شاهی که شکسته‌ ست مصیبت کمرش را

 

پروانه به هم ریخته گهوارۀ خود را

تا باز کند از پر قنداق، پرش را

هفتم محرم؛ صدای گریه

صدای گریه‌اش بند آمده، فکری به حالش کن

اگر دادی به بابایش دهند، دیگر حلالش کن

 

اگر خود و زره با خود برای او نیاوردی

برو فکری برای پوششی روی جمالش کن

طفلِ نخورده آب

طفلِ نخورده آب، کمی در حرم بخواب

لالا گلم، عزیز دلم، اصغرم بخواب

 

شرمنده‌ام که شیر ندارم به سینه‌ام

ناخن مکش، تو خاک مکن بر سرم، بخواب

ششم محرم؛ گزارش

ابر زخمت دوباره بارش کرد

آسمان را دچار لرزش کرد

 

چشمِ در خون نشسته‌ام، قاسم

زخم‌های تو را شمارش کرد

ششم محرم؛ وای بر من

نیزه خوردی و تمامی تنت پاره شده

صبرکن، تا برسم من، بدنت پاره شده

 

خاطرت هست کفنت کردم و رفتی میدان؟

تو چه کردی پسر من کفنت پاره شده؟

ششم محرم؛ کبوترانه

کبوترانه از این خاک‌ها رها شده‌‌ای

برای درد یتیمانه‌ات دوا شده‌ای

 

ربوده باد ز رویت نقاب و می ‌بینم

چقدر شکل جوانی مجتبی شده‌ای

ششم محرم؛ نعلهای تازه

گلبرگ‌های یاسمنت زیر و رو شده

باغی از آهِ شعله زنت زیر و رو شده

 

پیراهنی که بر بدنت بود کنده‌اند

پیراهنی که شد کفنت زیر و رو شده

پنجم محرم؛ روضه ی گودال...

می‌رسد از گوشۀ مقتل صدای مادرش

ای زنازاده بیا و دست بردار از سرش

 

گیسوان مادر ما را پریشان می‌کنی

بی حیا با خنجرت بازی مکن با حنجرش

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×