مشخصات شعر

خیمۀ نور به استقبال حافظ

این چه شوری است که در کرببلا می‌بینم؟

فتنۀ حشر در آن دشت به پا می‌بینم

 

نور حق گشته عیان در صف میدان بلا

روشن از نور رخش، ارض و سما می‌بینم

 

خیمه از کیست که خادم بُوَدش جبرائیل؟

این چه نوری است عیان و ز کجا می‌بینم؟

 

گوییا خیمه و خرگاه حسین بن علی است

کاندر آن خیمه عیان، نور خدا می‌بینم

 

لشکر کوفه و شام این همه صف بر زده‌اند

لشکری پُر ز شر و شور و دغا می‌بینم

 

بهر چه این همه لشکر پی خون ریختنند؟

از پی ریختن خون خدا می‌بینم

 

پیکری غرقه به خون و سر بی‌تن بر نی

پاره‌های جگر شیر خدا می‌بینم

 

گلشن باغ رسول مدنی گشت خزان

بلبلانش همه بی‌برگ و نوا می‌بینم

 

نظر از لطف نمایند به «فرخندۀ» زار

«که من او را ز محبّان شما می‌بینم»

 

خیمۀ نور به استقبال حافظ

این چه شوری است که در کرببلا می‌بینم؟

فتنۀ حشر در آن دشت به پا می‌بینم

 

نور حق گشته عیان در صف میدان بلا

روشن از نور رخش، ارض و سما می‌بینم

 

خیمه از کیست که خادم بُوَدش جبرائیل؟

این چه نوری است عیان و ز کجا می‌بینم؟

 

گوییا خیمه و خرگاه حسین بن علی است

کاندر آن خیمه عیان، نور خدا می‌بینم

 

لشکر کوفه و شام این همه صف بر زده‌اند

لشکری پُر ز شر و شور و دغا می‌بینم

 

بهر چه این همه لشکر پی خون ریختنند؟

از پی ریختن خون خدا می‌بینم

 

پیکری غرقه به خون و سر بی‌تن بر نی

پاره‌های جگر شیر خدا می‌بینم

 

گلشن باغ رسول مدنی گشت خزان

بلبلانش همه بی‌برگ و نوا می‌بینم

 

نظر از لطف نمایند به «فرخندۀ» زار

«که من او را ز محبّان شما می‌بینم»

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×