- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۴
- بازدید: ۳۴۷۴
- شماره مطلب: ۳۸۲۴
-
چاپ
خیمۀ نور به استقبال حافظ
این چه شوری است که در کرببلا میبینم؟
فتنۀ حشر در آن دشت به پا میبینم
نور حق گشته عیان در صف میدان بلا
روشن از نور رخش، ارض و سما میبینم
خیمه از کیست که خادم بُوَدش جبرائیل؟
این چه نوری است عیان و ز کجا میبینم؟
گوییا خیمه و خرگاه حسین بن علی است
کاندر آن خیمه عیان، نور خدا میبینم
لشکر کوفه و شام این همه صف بر زدهاند
لشکری پُر ز شر و شور و دغا میبینم
بهر چه این همه لشکر پی خون ریختنند؟
از پی ریختن خون خدا میبینم
پیکری غرقه به خون و سر بیتن بر نی
پارههای جگر شیر خدا میبینم
گلشن باغ رسول مدنی گشت خزان
بلبلانش همه بیبرگ و نوا میبینم
نظر از لطف نمایند به «فرخندۀ» زار
«که من او را ز محبّان شما میبینم»
-
اشک بر حسین
دارم از هجر رخت دیده چو رود جیحون
قلب بشْکسته، پُر اندوه؛ جگر، دجلۀ خون
آنقدر گریه کنم از غمت، ای شاه شهید!
تا دل خون شده از دیدهام آید بیرون
-
بارگاه حسین
زمین کرببلا شد چو خوابگاه حسین
گذشت از حرم کعبه، بارگاه حسین
امیدوار چنانم که روز رستاخیز
مرا خدای دهد جای در پناه حسین
-
مدح حضرت علیاکبر (ع)
دلم سیّار دشت کربلا شد
گرفتار شه گلگون قبا شد
تپیدی مرغ دل اندر بر من
فتاده شوق اکبر بر سر من
-
زبانحال حضرت فاطمه صغری (س)
چه شود اگر گذر، ای صبا! تو به سوی کرببلا کنی؟[1]
چو رسی به دشت بلا ز من، تو به اکبرم گلهها کنی
ز منِ شکستهدل، ای صبا! تو بگو به اکبر باوفا
چه شود که ای شه مهلقا! «نظری به جانب ما کنی؟»
خیمۀ نور به استقبال حافظ
این چه شوری است که در کرببلا میبینم؟
فتنۀ حشر در آن دشت به پا میبینم
نور حق گشته عیان در صف میدان بلا
روشن از نور رخش، ارض و سما میبینم
خیمه از کیست که خادم بُوَدش جبرائیل؟
این چه نوری است عیان و ز کجا میبینم؟
گوییا خیمه و خرگاه حسین بن علی است
کاندر آن خیمه عیان، نور خدا میبینم
لشکر کوفه و شام این همه صف بر زدهاند
لشکری پُر ز شر و شور و دغا میبینم
بهر چه این همه لشکر پی خون ریختنند؟
از پی ریختن خون خدا میبینم
پیکری غرقه به خون و سر بیتن بر نی
پارههای جگر شیر خدا میبینم
گلشن باغ رسول مدنی گشت خزان
بلبلانش همه بیبرگ و نوا میبینم
نظر از لطف نمایند به «فرخندۀ» زار
«که من او را ز محبّان شما میبینم»