مشخصات شعر

بند دهم

ترکیب بند عاشورایی استاد مشفق کاشانی

زینب، اسیر سلسلۀ نینوا ببین

اهل حرم، به رنج گران مبتلا ببین

بر خاندان خود، ستم ناروا ببین

«ای مونس شکسته‌دلان، حال ما ببین

                   ما را غریب و بی‌کس و بی آشنا ببین»

 

 

همچون نسیم، در به در آل پیمبرند

افسرده جان، شکسته‌دل، آزرده خاطرند

همدوش آه، سوخته در کام آذرند

«اولاد خویش را که شفیعان محشرند

                   در ورطۀ عقوبت اهل جفا ببین»

 

 

برخیز و خون ز چشمۀ جان، بر زمین فشان

اشک ستاره بر فلک هفتمین فشان

گرد از زمین به دامن عرش برین فشان

«در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان

                   وندر جهان، مصیبت ما، بر ملا ببین»

 

یکدم بر آ، چو مهر درخشان به کربلا   

بگذر دمی چو رحمت یزدان به کربلا

بنگر ز خشم، غرش توفان به کربلا

«نی ­نی در آ، چو ابر خروشان به کربلا

                   طغیان سیل و فتنۀ موج بلا ببین»

 

 

زهر بلا کشیده به جام جنون نگر

بر کام چرخ، ساغر ما، سرنگون نگر

لختی به نقش­بند این چرخ دون نگر

«تن‌های کشتگان، همه در خاک و خون نگر

                   سرهای سروران همه بر نیزه‌ها ببین»

 

 

آن تن که بود پاره­ای از سید انام  

شده پاره­‌ پاره از سم اسبان تیزگام

اینک به راه کوفه و در رهگذر شام

«آن سر که بود بر سر دوش نبی، مدام

                   یک نیزه­‌اش ز دوش مخالف، جدا ببین»

 

 

فرزند ناز پرور گلگون عذار تو

بعد از حسن، به دهر مهین یادگار تو

آرام جان و مایۀ صبر و قرار تو

«آن تن که بود پرورشش در کنار تو

                   غلتان به خاک معرکۀ کربلا ببین»

 

این درد جانگزای کجا می‌رود، زیاد 

آن دم که سرو قامتش از پای افتاد

داغی توان شکار به دل‌های ما نهاد

«یا بضعه البتول ز ابن زیاد، داد

                   کاو خاک اهل‌بیت رسالت به باد داد»

بند دهم

ترکیب بند عاشورایی استاد مشفق کاشانی

زینب، اسیر سلسلۀ نینوا ببین

اهل حرم، به رنج گران مبتلا ببین

بر خاندان خود، ستم ناروا ببین

«ای مونس شکسته‌دلان، حال ما ببین

                   ما را غریب و بی‌کس و بی آشنا ببین»

 

 

همچون نسیم، در به در آل پیمبرند

افسرده جان، شکسته‌دل، آزرده خاطرند

همدوش آه، سوخته در کام آذرند

«اولاد خویش را که شفیعان محشرند

                   در ورطۀ عقوبت اهل جفا ببین»

 

 

برخیز و خون ز چشمۀ جان، بر زمین فشان

اشک ستاره بر فلک هفتمین فشان

گرد از زمین به دامن عرش برین فشان

«در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان

                   وندر جهان، مصیبت ما، بر ملا ببین»

 

یکدم بر آ، چو مهر درخشان به کربلا   

بگذر دمی چو رحمت یزدان به کربلا

بنگر ز خشم، غرش توفان به کربلا

«نی ­نی در آ، چو ابر خروشان به کربلا

                   طغیان سیل و فتنۀ موج بلا ببین»

 

 

زهر بلا کشیده به جام جنون نگر

بر کام چرخ، ساغر ما، سرنگون نگر

لختی به نقش­بند این چرخ دون نگر

«تن‌های کشتگان، همه در خاک و خون نگر

                   سرهای سروران همه بر نیزه‌ها ببین»

 

 

آن تن که بود پاره­ای از سید انام  

شده پاره­‌ پاره از سم اسبان تیزگام

اینک به راه کوفه و در رهگذر شام

«آن سر که بود بر سر دوش نبی، مدام

                   یک نیزه­‌اش ز دوش مخالف، جدا ببین»

 

 

فرزند ناز پرور گلگون عذار تو

بعد از حسن، به دهر مهین یادگار تو

آرام جان و مایۀ صبر و قرار تو

«آن تن که بود پرورشش در کنار تو

                   غلتان به خاک معرکۀ کربلا ببین»

 

این درد جانگزای کجا می‌رود، زیاد 

آن دم که سرو قامتش از پای افتاد

داغی توان شکار به دل‌های ما نهاد

«یا بضعه البتول ز ابن زیاد، داد

                   کاو خاک اهل‌بیت رسالت به باد داد»

۱ نظر
 
  • یزدانی ۱۳۹۴/۰۷/۱۸

    الا ای تیرها از سر بگیرید ! به سوی خاندانم پر بگیرید اگر با کشتن من عشق بر پاست مرا شمشیرها! در بر بگیرید * مآل اندیش فردا بود زینب در آن صحرا چه تنها بود زینب به هنگام غروب تنگ آن روز تمام غربت ما بود زینب! * هلا ! آبی تر از متن سپیده صبوری این چنین را کس ندیده چه کرد آن لحظه لرزیدن عرش لبانت روی رگ های بریده ؟!! * تورا از نسل کوثر آفریدند ز صلب پاک حیدر آفریدند شعور و عشق ما در شان تو نیست تو را از عشق برتر آفریدند! * دلی از درد و رنج انبوه داریم به قلب خود غمی چون کوه داریم بیا همراه ما شو تا بگرییم که ما یک اربعین اندوه داریم دکتریدالله گودرزی

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×