- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۷/۱۶
- بازدید: ۳۴۰۲
- شماره مطلب: ۱۹۰۹
-
چاپ
بند دهم
ترکیب بند عاشورایی استاد مشفق کاشانی
زینب، اسیر سلسلۀ نینوا ببین
اهل حرم، به رنج گران مبتلا ببین
بر خاندان خود، ستم ناروا ببین
«ای مونس شکستهدلان، حال ما ببین
ما را غریب و بیکس و بی آشنا ببین»
همچون نسیم، در به در آل پیمبرند
افسرده جان، شکستهدل، آزرده خاطرند
همدوش آه، سوخته در کام آذرند
«اولاد خویش را که شفیعان محشرند
در ورطۀ عقوبت اهل جفا ببین»
برخیز و خون ز چشمۀ جان، بر زمین فشان
اشک ستاره بر فلک هفتمین فشان
گرد از زمین به دامن عرش برین فشان
«در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان
وندر جهان، مصیبت ما، بر ملا ببین»
یکدم بر آ، چو مهر درخشان به کربلا
بگذر دمی چو رحمت یزدان به کربلا
بنگر ز خشم، غرش توفان به کربلا
«نی نی در آ، چو ابر خروشان به کربلا
طغیان سیل و فتنۀ موج بلا ببین»
زهر بلا کشیده به جام جنون نگر
بر کام چرخ، ساغر ما، سرنگون نگر
لختی به نقشبند این چرخ دون نگر
«تنهای کشتگان، همه در خاک و خون نگر
سرهای سروران همه بر نیزهها ببین»
آن تن که بود پارهای از سید انام
شده پاره پاره از سم اسبان تیزگام
اینک به راه کوفه و در رهگذر شام
«آن سر که بود بر سر دوش نبی، مدام
یک نیزهاش ز دوش مخالف، جدا ببین»
فرزند ناز پرور گلگون عذار تو
بعد از حسن، به دهر مهین یادگار تو
آرام جان و مایۀ صبر و قرار تو
«آن تن که بود پرورشش در کنار تو
غلتان به خاک معرکۀ کربلا ببین»
این درد جانگزای کجا میرود، زیاد
آن دم که سرو قامتش از پای افتاد
داغی توان شکار به دلهای ما نهاد
«یا بضعه البتول ز ابن زیاد، داد
کاو خاک اهلبیت رسالت به باد داد»
-
بند پنجم ترکیب بند استاد مشفق کاشانی
شب شعله خیز با نفس آتشین رسید
صبح از هراس دی، به دم واپسین رسید
آه سحر، به ساحت جان آفرین رسید
«چون خون ز حلق تشنۀ او بر زمین رسید
جوش از زمین به ذروۀ عرش برین رسید»
-
با کاروان کربلا
این دل شوریده همچون نی، نوا دارد هنوز
نالهها از جان به شور نینوا دارد هنوز
ای حسین ای تشنه کام کربلا، در ماتمت
جویبار خون، نشان از چشم ما دارد هنوز
-
ترکیب بند عاشورایی استاد مشفق کاشانی
با هر بنای ظلم، که بنیاد کردهای
کانون عدل و عاطفه بر باد کردهای
وز فتنه سرنگون علم داد کردهای
«ای چرخ، غافلی که چه بیداد کردهای
وز کین چهها، درین ستم آباد کردهای»
-
علمدار
در شعلۀ نگاه تو، نقشی نبست آب
موج هزار آینه در خود شکست آب
زان لعل لب که جوش زد از آتش عطشدرگیر و دار حادثه، طرفی نبست آب
بند دهم
ترکیب بند عاشورایی استاد مشفق کاشانی
زینب، اسیر سلسلۀ نینوا ببین
اهل حرم، به رنج گران مبتلا ببین
بر خاندان خود، ستم ناروا ببین
«ای مونس شکستهدلان، حال ما ببین
ما را غریب و بیکس و بی آشنا ببین»
همچون نسیم، در به در آل پیمبرند
افسرده جان، شکستهدل، آزرده خاطرند
همدوش آه، سوخته در کام آذرند
«اولاد خویش را که شفیعان محشرند
در ورطۀ عقوبت اهل جفا ببین»
برخیز و خون ز چشمۀ جان، بر زمین فشان
اشک ستاره بر فلک هفتمین فشان
گرد از زمین به دامن عرش برین فشان
«در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان
وندر جهان، مصیبت ما، بر ملا ببین»
یکدم بر آ، چو مهر درخشان به کربلا
بگذر دمی چو رحمت یزدان به کربلا
بنگر ز خشم، غرش توفان به کربلا
«نی نی در آ، چو ابر خروشان به کربلا
طغیان سیل و فتنۀ موج بلا ببین»
زهر بلا کشیده به جام جنون نگر
بر کام چرخ، ساغر ما، سرنگون نگر
لختی به نقشبند این چرخ دون نگر
«تنهای کشتگان، همه در خاک و خون نگر
سرهای سروران همه بر نیزهها ببین»
آن تن که بود پارهای از سید انام
شده پاره پاره از سم اسبان تیزگام
اینک به راه کوفه و در رهگذر شام
«آن سر که بود بر سر دوش نبی، مدام
یک نیزهاش ز دوش مخالف، جدا ببین»
فرزند ناز پرور گلگون عذار تو
بعد از حسن، به دهر مهین یادگار تو
آرام جان و مایۀ صبر و قرار تو
«آن تن که بود پرورشش در کنار تو
غلتان به خاک معرکۀ کربلا ببین»
این درد جانگزای کجا میرود، زیاد
آن دم که سرو قامتش از پای افتاد
داغی توان شکار به دلهای ما نهاد
«یا بضعه البتول ز ابن زیاد، داد
کاو خاک اهلبیت رسالت به باد داد»
الا ای تیرها از سر بگیرید ! به سوی خاندانم پر بگیرید اگر با کشتن من عشق بر پاست مرا شمشیرها! در بر بگیرید * مآل اندیش فردا بود زینب در آن صحرا چه تنها بود زینب به هنگام غروب تنگ آن روز تمام غربت ما بود زینب! * هلا ! آبی تر از متن سپیده صبوری این چنین را کس ندیده چه کرد آن لحظه لرزیدن عرش لبانت روی رگ های بریده ؟!! * تورا از نسل کوثر آفریدند ز صلب پاک حیدر آفریدند شعور و عشق ما در شان تو نیست تو را از عشق برتر آفریدند! * دلی از درد و رنج انبوه داریم به قلب خود غمی چون کوه داریم بیا همراه ما شو تا بگرییم که ما یک اربعین اندوه داریم دکتریدالله گودرزی