- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۳/۱۲
- بازدید: ۳۶۴۳
- شماره مطلب: ۱۷۶۳
-
چاپ
به مناسبت نیمۀ شعبان
صوت جدت بر سر نی از لب خونبار تا کی؟
آفرینش از گل نرگس گلستان است امشب
آسمان دریا ولی دریای غفران است امشب
سامره سرسبزتر از باغ رضوان است امشب
گام گامش بوسه گاه حور و غلمان است امشب
گوش جانم این شنفته جبرئیل وحی گفته
قوموا ای دلهای خفته لالۀ نرگس شکفته
قبله کن بیت الحسن را تا ببینی ذوالمنن را
گوش شو تا بشنوی مدّاحی روح الامین را
چشم شو تا بنگری آئینه حق الیقین را
سرو بستان تمام لالههای باغ دین را
طفل دلبند عروس رحمه للعالمین را
پای تا سر داور است این یا مگر پیغمبرست این
حیدر است این، حیدر است این، یا حسین دیگر است این
یا که نرگس در بغل بگرفته چون زهرا، حسن را
هستی از نور خدا شد نائره با یاد مهدی
لحظهها دارند صدها خاطره با یاد مهدی
لاله افشانده بتول طاهره با یاد مهدی
کعبه میگردد به دور سامره با یاد مهدی
شاهد مقصود آمد، جود بخش جود آمد
حجت معبود آمد، مهدی موعود آمد
انجمن انجم شده، جوئید ماه انجمن را
بوی گل در بوستان میآید از پیغام نرگس
زنده گردیدند خونین لالهها از نام نرگس
حُلّههای نور پوشاندند بر اندام نرگس
نور مهدی میرود بر آسمان از بام نرگس
آسمانها چون ستاره، گرد آن دارالزّیاره
زائر آن ماه پاره، تا مگر با یک اشاره
غرق در موج نگاه خود کند چرخ کهن را
تا گل روی حسن را داد با حُسنش طراوت
لب گشود و کرد چون جدّش علی قرآن تلاوت
محو او شد مست او شد هم ملاحت هم حلاوت
لاله را گفت قضاوت کن قضاوت کن قضاوت
سرو دیدی گل فشاند؟ گل سخن بر لب براند؟
نسترن هستی ستانَد؟ یاسمن قرآن بخوانَد
من به چشم خویش دیدم گرم قرآن یاسمن را
آمد آن شیریان که عالم را ببر گرفته شورش
عیسی از گردون سلام آورده و موسی ز طورش
یافته داود عکس خال او را در زبورش
انبیا آماده ایثار جان روز ظهورش
داغداران بیقرارش بی قراران داغدارش
رهسپاران خاکسارش، خاکساران رهسپارش
میکند دارالسرور خلق این بیت الحزن را
ای هزاران آفرین بر حُسن از حُسن آفرینت
ای زده گلبوسه وجه الله اعظم بر جبینت
ای به گرد شمع رخ پروانه جبرئیل امینت
کعبه عمری چشم در راه صدای دل نشینت
پر گشا و دلبری کن، رخ نما روشنگری کن
سر بر آر و سروری کن، داوری کن داوری کن
داوری کن تا بر آری ریشه نخل فتن را
رخ نما ای یوسف گم گشته کنعان کعبه
جلوه کن ای آفتاب حُسن از دامان کعبه
بازآ تا بازگردانی به پیکر جان کعبه
سر برآور تا به سرآید غم هجران کعبه
ای خدا پیدا ز ذاتت ای ملک محو صفاتت
ای همه حجّاج ماتت کعبه مشتاق صلاتت
بر سر پا نِه که تقدیم تو سازم جان و تن را
آفتاب عالم آرایی نمیدانم کجایی
دور از مایی و با مایی نمیدانم کجایی
در دل جمعی و تنهایی نمیدانم کجایی
پیش من با من هم آوایی نمیدانم کجایی
تو امام عالمینی، جان جانی عین عینی
سامره یا کاظمین، زائر قبر حسینی
کعبه را گردم به شوقت یا مزار بوالحسن را
ای خزان دین بهار از فیض چشم اشکبارت
ای بسان لالهها دلهای خونین داغدارت
ای معطّر آفرینش یاد گلهایی بهارت
مصلح عالم بیا ای عالمی چشم انتظارت
وارث ملک نبوّت سرو بستان مروّت
مشعل بزم اخّوت گوهر بحر فتوّت
کی شود عدل تو گیرد هم زمین را هم زمن را
تا به کی از لالههای باغ خون عطر تو بویم؟
تا به کی با اشک هجران گرد غم از رخ بشویم؟
تا به کی در اشک خود گم گردم و روی تو جویم؟
تا به کی نادیده وصف روی زیبای تو گویم؟
ای به خاک جان فدایی، از تو زیبد مقتدایی
تا به کی اشک جدایی؟ بت زند لاف خدایی
کن برون از آستین یکباره دست بت شکن را
چشم شیعه پر بود از اشک گوهر بار تا کی؟
آه زهرا آید از بین در و دیوار تا کی؟
صوت جدت بر سر نی از لب خونبار تا کی؟
شیعه بر مظلومی اسلام گرید زار تا کی؟
سینهها را آه تا کی؟ پشت پرده ماه تا کی؟
هجر وجه الله تا کی؟ یوسف اندر چاه تا کی؟
پاک کن از دیدگان میثمت اشک مَحَن را
-
بر حال حسین گریه کردم
ای بیت خدا، خدانگهدار
ای محفل عاشقان بیدار
ای سنگ نشان کوی دلدار
افسوس که با دو چشم خونبار
من از تو جدا شوم دگر بار
ای بیت خدا، خدانگهدار
-
صفایی ز آب فراتم بده
خداحافظ ای کعبه، ای بزم یار
خداحافظ ای بیت پروردگار
خداحافظ ای محفل اهل راز
خداحافظ ای قبلهام در نماز
-
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
مرغ سحرم دانۀ اشکم شده دانه
پیوسته کشد از جگرم شعله زبانه
تن خسته و کوه گنهم بر روی شانه
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
-
حج عبّاس تو در علقمه بود
کعبه، ای بیت خداوند جلیل
ای به سنگت، اثر پای خلیل
کعبه، ای خانۀ امّید همه
کعبه، ای مرکز توحید همه
به مناسبت نیمۀ شعبان
صوت جدت بر سر نی از لب خونبار تا کی؟
آفرینش از گل نرگس گلستان است امشب
آسمان دریا ولی دریای غفران است امشب
سامره سرسبزتر از باغ رضوان است امشب
گام گامش بوسه گاه حور و غلمان است امشب
گوش جانم این شنفته جبرئیل وحی گفته
قوموا ای دلهای خفته لالۀ نرگس شکفته
قبله کن بیت الحسن را تا ببینی ذوالمنن را
گوش شو تا بشنوی مدّاحی روح الامین را
چشم شو تا بنگری آئینه حق الیقین را
سرو بستان تمام لالههای باغ دین را
طفل دلبند عروس رحمه للعالمین را
پای تا سر داور است این یا مگر پیغمبرست این
حیدر است این، حیدر است این، یا حسین دیگر است این
یا که نرگس در بغل بگرفته چون زهرا، حسن را
هستی از نور خدا شد نائره با یاد مهدی
لحظهها دارند صدها خاطره با یاد مهدی
لاله افشانده بتول طاهره با یاد مهدی
کعبه میگردد به دور سامره با یاد مهدی
شاهد مقصود آمد، جود بخش جود آمد
حجت معبود آمد، مهدی موعود آمد
انجمن انجم شده، جوئید ماه انجمن را
بوی گل در بوستان میآید از پیغام نرگس
زنده گردیدند خونین لالهها از نام نرگس
حُلّههای نور پوشاندند بر اندام نرگس
نور مهدی میرود بر آسمان از بام نرگس
آسمانها چون ستاره، گرد آن دارالزّیاره
زائر آن ماه پاره، تا مگر با یک اشاره
غرق در موج نگاه خود کند چرخ کهن را
تا گل روی حسن را داد با حُسنش طراوت
لب گشود و کرد چون جدّش علی قرآن تلاوت
محو او شد مست او شد هم ملاحت هم حلاوت
لاله را گفت قضاوت کن قضاوت کن قضاوت
سرو دیدی گل فشاند؟ گل سخن بر لب براند؟
نسترن هستی ستانَد؟ یاسمن قرآن بخوانَد
من به چشم خویش دیدم گرم قرآن یاسمن را
آمد آن شیریان که عالم را ببر گرفته شورش
عیسی از گردون سلام آورده و موسی ز طورش
یافته داود عکس خال او را در زبورش
انبیا آماده ایثار جان روز ظهورش
داغداران بیقرارش بی قراران داغدارش
رهسپاران خاکسارش، خاکساران رهسپارش
میکند دارالسرور خلق این بیت الحزن را
ای هزاران آفرین بر حُسن از حُسن آفرینت
ای زده گلبوسه وجه الله اعظم بر جبینت
ای به گرد شمع رخ پروانه جبرئیل امینت
کعبه عمری چشم در راه صدای دل نشینت
پر گشا و دلبری کن، رخ نما روشنگری کن
سر بر آر و سروری کن، داوری کن داوری کن
داوری کن تا بر آری ریشه نخل فتن را
رخ نما ای یوسف گم گشته کنعان کعبه
جلوه کن ای آفتاب حُسن از دامان کعبه
بازآ تا بازگردانی به پیکر جان کعبه
سر برآور تا به سرآید غم هجران کعبه
ای خدا پیدا ز ذاتت ای ملک محو صفاتت
ای همه حجّاج ماتت کعبه مشتاق صلاتت
بر سر پا نِه که تقدیم تو سازم جان و تن را
آفتاب عالم آرایی نمیدانم کجایی
دور از مایی و با مایی نمیدانم کجایی
در دل جمعی و تنهایی نمیدانم کجایی
پیش من با من هم آوایی نمیدانم کجایی
تو امام عالمینی، جان جانی عین عینی
سامره یا کاظمین، زائر قبر حسینی
کعبه را گردم به شوقت یا مزار بوالحسن را
ای خزان دین بهار از فیض چشم اشکبارت
ای بسان لالهها دلهای خونین داغدارت
ای معطّر آفرینش یاد گلهایی بهارت
مصلح عالم بیا ای عالمی چشم انتظارت
وارث ملک نبوّت سرو بستان مروّت
مشعل بزم اخّوت گوهر بحر فتوّت
کی شود عدل تو گیرد هم زمین را هم زمن را
تا به کی از لالههای باغ خون عطر تو بویم؟
تا به کی با اشک هجران گرد غم از رخ بشویم؟
تا به کی در اشک خود گم گردم و روی تو جویم؟
تا به کی نادیده وصف روی زیبای تو گویم؟
ای به خاک جان فدایی، از تو زیبد مقتدایی
تا به کی اشک جدایی؟ بت زند لاف خدایی
کن برون از آستین یکباره دست بت شکن را
چشم شیعه پر بود از اشک گوهر بار تا کی؟
آه زهرا آید از بین در و دیوار تا کی؟
صوت جدت بر سر نی از لب خونبار تا کی؟
شیعه بر مظلومی اسلام گرید زار تا کی؟
سینهها را آه تا کی؟ پشت پرده ماه تا کی؟
هجر وجه الله تا کی؟ یوسف اندر چاه تا کی؟
پاک کن از دیدگان میثمت اشک مَحَن را