دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
امام و کعبه

 

مرحبا! طوباً لک! ای بیت عتیق!

«جائکَ المحبوب، من فجٍّ عمیق»

 

مرحبا بر طالع میمون تو!‍

حبّذا زین قدر روزافزون تو!

دیدار فرزدق

خود فرزدق گفت: در قُرب حرم

من به حج می‌رفتمی با مادرم

 

ناگهان دیدم حسین و اهل او

آمده از مکّه بیرون کوبه‌کو

 

مهیّای عراق

شد برون از مکّه، روز ترویه

با عیال و اهل بیت زاکیه

 

گفت راوی: دیدم آن سلطان راد

در حرم در نزد کعبه ایستاد

 

اقامت

روز جمعه، سوّم شعبان، نزول

کرد اندر مکّه فرزند رسول

 

شد مقیم کعبه آن مشکات نور

مکّه از نورش شدی «دارالسّرور»

 

هاتف غیب

چون ز کعبه شد، عزیز مصطفی

ره‌سپر، سوی دیار کربلا

 

کاروانش را سراسر بر ملا

دم‌به‌دم پیک بلا می‌زد صلا

 

آخرین وداع

گِرد حرم، طواف همی کرد چون خلیل

گسترده پر به زیر، پی شاه، جبرئیل

 

فارغ شد از طواف و چنین گفت با حرم

کای کعبۀ معظّم و ای خانۀ جلیل!

 

تحفۀ کوچک

از مکّه چون به عزم سفر، بست بار خویش

لبیّک گفت، دعوت پروردگار خویش

 

از شوق وصل دوست، سر از پا نمی‌شناخت

آن‌سان که داده بود ز کف، اختیار خویش

 

بر روی دست، اصغر خود را گرفت و گفت

در پیشِ تیرِ حادثه با کردگار خویش:

احرام خون

 

فرمود: «مکّه مسموم»، فرمود: «مکّه سَم شد»

این خانه بار دیگر، بازار بیش و کم شد

 

دیشب دوباره جدّم، آمد به خوابم و گفت:

این خانه بار دیگر، جُرثومۀ صنم شد

 

قاصد اشک

چون رو به سوی کعبۀ «بیت‌ الحرام» کرد

در خون دیده، کعبه و زمزم، مقام کرد

 

هر جا قدم نهاد، مصیبت پدید شد

هر جا گذر نمود، قیامت، قیام کرد

 

آبروی حج

خوشا آن کس! که امشب در کنار کعبه، جا دارد

به سر، شور و به دل، نور و به لب، ذکر خدا دارد

 

همه در مکّه جمع و کاروانی خارج از مکّه

ره صحرا گرفته، کیست این، عزم کجا دارد؟

 

 

وصل جانان

 

به عزم کربلا عشّاق، بر‌بستند محمل‌ها

«که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکل‌ها»[i]

 

قرار جان لیلا، جای در محمل گرفت امّا

«ز تاب جعد مشکینش، چه خون افتاد در دل‌ها!»

 

کعبۀ مقصود

باشد به سوی کعبۀ مقصود، روی ما

کآن‌ ‌جا برآید، آن‌ چه بُوَد آرزوی ما

 

ما را خیال یک سر مو نیست، غیر دوست

بر حال ما گواه بُوَد مو‌به‌موی ما

 

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×