دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
آفتاب شام

آن جا که جشن و شادى و بزم شراب بود

یک چند دل در آتش سوزان، کباب بود

 

یک سو رباب چنگ به دل مى‌‏زدى ز غم

یک سو نواى دل‏کش چنگ و رباب بود

 

عقده‌‏هاى دل

 

اى روزگار! از تو نکویان رمیده‏‌اند

وآن دیگران به دامن تو آرمیده‌‏اند

 

بردند ناکسان ز تو بس بهره و نصیب

سیبى ز باغ مهر تو خوبان نچیده‌‏اند

تجدید خاطرات

 

بگْذشت چون که روز سیه‏‌فام کربلا

شد آشکار، منظرۀ شام کربلا

 

کوس رحیل چون زده شد هم‌چو نفخ صور

افتاد لرزه باز بر اندام کربلا

خطبۀ نغز (مجلس شوم یزید)

 

ندانى که خاتون در آن دم چه دید

که چون صبح صادق، گریبان درید

 

سرى هم‏چو خور، دید در طشت زر

دهانى چو غنچه، لبى چون شکر

ورود آل‌اللّه‏ به قتلگاه شهدا و خروج از کربلا

چون اسیران بلا از کربلا بستند بار

ناگهان افتادشان بر کشتگان دین، گذار

 

جسم پاک شاه را زینب، چو جان در بر کشید

پس زبان بگْشاد در شرح غم و بگْریست زار

 

آغاز اسارت

 

اى شه لب‌تشنگان! ما زین بیابان مى‌رویم

اشک‌افشان مى‏‌رویم

 

گر چه مجموعیم، بى تو بس پریشان مى‌رویم

سینه‌سوزان مى‌‏رویم

شرار خیمه

«زاغ چون شرم ندارد که نهد پا بر گُل

بلبلان را سزد ار دامن خارى گیرند»

 

زین میان، اى پسر سعد! بدین قوم تو گوى

تا از این غرقه به خون گشته، کنارى گیرند

 

تنهایى و عطش امام حسین (ع)

 

شه ز تن‏ها مانْد تنها، نى ز جان

آیۀ «لاتَحسَبَنَّ» خوش بخوان

 

شه برون شد از حجاب پیچ‌پیچ

چون الف شد، او چه دارد؟ هیچ‌هیچ

اشک حسرت

 

گریه، اى دختر رباب! مکن

نرگست، شیشۀ گلاب مکن

 

روى غم‌‏هاى جان، غمى مفزاى

ز اشک حسرت، دلم کباب مکن

خواب آب

خیمه زد، ابر بلا بر خیمه‌ها

باز شد پای عطش در خیمه‌ها

 

ای سپهر! افتد تو را انجم در آب!

کهکشان‌هایت شود یکسر خراب!

 

نماز امام

شاه گفتا با «زهیر» و با «سعید»:

باید اکنون پیش رویم ایستید

 

تا صلات خوف بنْمایم ادا

هم شما را اجر باشد با خدا

 

 

باید ببارم

 

من از زبان باد شنیدم که تشنه‌ای

با من شنید عالم و آدم که تشنه‌ای

 

راهی شدم که آب برایت بیاورم

همراه با تمامی عالم «که تشنه‌ای»

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×